موضوعات
آرشيو وبلاگ
بــــی انـتــهــاتــریــن عــبــرتـــــــــــــــ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:عید نوروز بر شما مبارک, :: 23:34 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
با سلام به تمام دوستان عزیزم که لطف کردن و در این مدت من رو تحمل نمودن و با حضور گرم و نظرات ارزشمند خودشون به من افتخار دادن. من هم به نوبه خودم به شما دوستان عزیزم عید باستانی نوروز را تبریک می گم. لبتون خندون،دلتون شاد،سرتون سلامت دو قدم مانده به خنديدن برگ يک نفس مانده به ذوق گل سرخ چشم در چشم بهاري ديگر.... تحفه اي يافت نکردم که کنم هديه تان يک سبد عاطفه دارم همه ارزاني تان! شنبه 27 اسفند 1390برچسب:بوی باران, :: 18:46 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
بوی باران خوش به حال چشمه ها و دشت ها ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:تاریخ نوروز, :: 16:40 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مفهوم هفت و هفته از کجا آمده است؟ ریشه قداست هفت به بابل بر می گردد؛ ولی بعدها در متون پهلوی رسوخ کرده است. اما ایرانیان زرتشتی هفته را محاسبه نمی کردند. آنها روزهای هر ماه را اسم گذاشته بوند،مثل تقویم مصری، ماه سی روز بود و سی نام مشخص داشت که به نام دادار هرمز یا »دی« بوده است. بعدها تقسیم بندی داخلی در ماه شد که به هفته شبیه است، ولی هفته نیست. زرتشتی ها هفته نداشتند، مانوی ها و دیگرانی که زرتشتی نبودند هفته داشتند. آیا ریشه هفته قدیمی تر از تورات است؟ احتمالا تقسیم بندی هفته مربوط به سامی هاست ولی تقویم رسمی حکومتی در ایران، تقویم هفتگی نبوده. تقویم ماهیانه بوده با سی روز در ماه و یک پنج روز اضافه در سال. یعنی 365 روز. البته کبیسه راهم حساب می کردند ظاهرا دو تقویم یکی بدون کبیسه و دیگری با کبیسه داشتند. ریشه اعداد سیزده و سی را کجا باید جستجو کرد؟ عدد سی با نماد سی روز ارتباط دارد. مساله سیزده ظاهرا باید یک رسم غیر آریایی باشد که ما نظیرش را در بین النهرین و بابل داریم. در آنجا با آداب خاصی 12 روز را به عنوان »اکی تو« جشن میگرفتند و مجستمه های خدایان را تطهیر می کردند. روز سیزدهم را که نشانگر آشفتگی پایان سال بوده که آن را هم جشن می گرفتند. آیا در زمان هخامنشی نوروز به همین شکل برگزار می شد؟
ادامه مطلب ... پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:داستان ببخشید شما ثروتمندید؟, :: 17:51 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرك پرسید:«ببخشین خانم! شما كاغذ باطله دارین» كاغذ باطل ه نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم یك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپایى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیركاكائوى گرم براتون درست كنم.» آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم كنند. بعد یك فنجان شیركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زیر چشمى دیدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه كرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین»؟! نگاهى به روكش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!» دختر كوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.» آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یك شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپایى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم كه هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. منبع: http://www.amiryazdan.blogfa.com/cat-42.aspx
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:آیا شیطان وجود دارد؟ , :: 17:21 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
آیا شیطان وجود دارد؟ و آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرده" استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرده؟" شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا" استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرده, پس او شیطان را نیز خلق کرده. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است" شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست. شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟" استاد پاسخ داد: "البته" شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد... آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ " شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند. مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند.. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد" شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد." در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟" زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست." و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد.. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور می آید. نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش كسي نبود جز ، آلبرت انیشتن !
منبع: http://www.amiryazdan.blogfa.com/cat-43.aspx سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:دو کاج, :: 18:48 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
دو کاج ( نسخه ی قدیم )
در کنار خطوط سیم پیام
مردم آزار ، از تو بیزارم
شاعر: محمد جواد محبت ...................................................... دو کاج (نسخه ی جدید )
در كنار خطوط سیم پيام خارج از ده دو كاج رویيدند ساليان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می ديدند روزی از روزهای پایيزی زير رگبار و تازيانه ی باد يكي از كاج ها به خود لرزيد، خم شد و روي ديگري افتاد گفت : اي آشنا ببخش مرا ، خوب در حال من تأمل كن ريشههايم ز خاك بیرون است، چند روزي مرا تحمل كن كاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد، شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد. مهر بانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد، کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد. میوه ی کاج ها فرو می ریخت دانه ها ریشه می زدند آسان، ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان ...
شاعر: محمد جواد محبت
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:تاریخچه چهارشنبه سوری, :: 10:27 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
تاریخچه چهارشنبه سوریچهار شنبه سوری در فرهنگ ایران:
یکی از آیینهای نوروزی که بایستی آمیزه ای از چند رسم متفاوت باشد ” مراسم چهارشنبه سوری ” است. برگزاری چهارشنبه سوری، که در همه شهرها و روستاهای ایران سراغ داریم، بدین صورت است که شب آخرین چهارشنبه سال (یعنی نزدیک غروب آفتاب روز سه شنبه)، بیرون از خانه، جلو در، در فضایی مناسب، آتشی می افروزند، و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روی آتش می پرند و با گفتن :” زردی من از تو، سرخی تو از من “، بیماری ها و ناراحتی ها و نگرانی های سال کهنه را به آتش می سپارند، تا سال نو را با آسودگی و شادی آغاز کنند. تا زمانی که از ظرف های سفالین چون، کاسه و بشقاب و کوزه، در خانه استفاده می شد، پس از خانه تکانی، کوزه کهنه ای از پشت بام خانه به کوچه می انداختند؛ کوزه ای که در آن آب و چند سکه ریخته بودند. اسفند دود کردن و آجیل خودرن، فال گرفتن، ” فال گوش ” (در کوی و گذر به حرف عابران گوش دادن و از مضمون آن ها برای نیت خود تفاًول زدن.) و ” قاشق زنی ” (معمولا زنان روی خود را می پوشانند و با قاشق، یا کلید به خانه ها در می زنند، صاحب خانه شیرینی، میوه و یا پول در ظرف آنها می گذارد.) نیز از باورها و رسم هایی است که به ویژه در بین نوجوانان، هنوز به کلی فراموش نشده است؛ و این رسم ها و باورها در شهرهای مختلف با یکدیگر متفاوت اند. بی گمان چهارشنبه سوری از رسم های کهن پیش از اسلام نیست. در آن زمان هر یک از روزهای ماه را نامی بود. استاد پور داود در این باره می نویسد: آتش افروزی ایرانیان در پیشانی نوروز از آیین های دیرین است ؛ شک نیست که افتادن این آتش افروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام رسم شده است. روز چهارشنبه یا یوم الاربعاء نزد عرب ها روز شوم و نحسی است. این است که ایرانیان آیین آتش افروزی پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه انداختند تا پیش آمدهای سال نو از آسیب روز پلیدی چون چهارشنبه بر کنار ماند. در باورهای عامیانه، چهارشنبه روزی نامبارک است. شب چهارشنبه سفر نباید کرد ، به احوال پرسی مریض نبایستی رفت. و منوچهری گوید: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتکین می خور تا به عافیت گذرد آتش افروختن شب چهارشنبه آخر سال، یا چهارشنبه آخر صفر را، برخی به قیام مختار نسبت می دهند: مختار سردار معروف عرب وقتی از زندان خلاصی یافت و به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد، برای این که موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و بر کفار بتازد، دستور داد شیعیان بر بام خانه خود آتش روشن کنند و این شب مصادف با شب چهارشنبه آخر سال بود. و از آن به بعد مرسوم شد. در برخی از شهرهای آذربایجان چون ارومیه، اردبیل و زنجان، همه چهارشنبه های ماه اسفند هر یک نقش و نام معینی دارند، که از جمله در منطقه زنجان بدین شرح است: نخستین چهارشنبه را موله گویند و به شستن و تمیز کردن فرش های خانه اختصاص دارد. دومین چهارشنبه را سوله گویند، در این روز به خرید وسیله ها و نیازمندیهای عید می روند. سومین چهارشنبه را گوله گویند و به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس و غیره برای سبزه های نوروزی اختصاص دارد. چهارمین و آخرین چهارشنبه سال (چهارشنبه سوری) را کوله گویند؛ (کوله در ترکی به معنی کهنه و فرسوده است). در برخی از شهرهای ایران، از جمله ایلام (نوروز آباد)، تویسرکان، کاشان، زاهدان (قصبه مود) و … مراسم چهارشنبه سوری را آخرین چهارشنبه ماه صفر برگزار می کنند ، بنابر نوشته تذکره صفویه کرمان نیز، چهارشنبه سوری در ماه صفر بوده است. در اصفهان چهارشنبه سوری را ” چهار شنبه سرخی” نیز می گویند. یکی از دلیل ها و سندهای دیگری که نشان می دهد چهارشنبه سوری از آیین های پیش از اسلام نیست، می تواند این باشد که مراسم آن در غروب آفتاب روز سه شنبه برگزار می شود. در گاهشماری قمری آغاز بیست و چهار ساعت یک شبانه روز از غروب آفتاب روز پیش است؛ و چهارشنبه سوری، مانند بسیاری از آیین ها، جشن ها و سوگواری های مذهبی همچون عید غدیر، نیمه شعبان، رحلت حضرت پیامبر (ص) که بر اساس گاهشماری قمری است، در غروب روز پیش برگزار می شود. نحس بودن چهارشنبه در باورهای عامیانه باعث شده، که هنوز بعد ازظهر سه شنبه (یعنی شب چهارشنبه) به احوال پرسی بیمار نمی روند، و پنجشنبه را عامه ” شب جمعه ” می گویند. در صورتی که آیین های کهن مثل نوروز، مهرگان، سده و … که بر اساس گاهشماری خورشیدی است، آغاز بیست و چهار ساعت روز، از سپیده دم و یا از نیمه شب است. آن چه که چهارشنبه سوری را به جشن ها و آیین های کهن ایران پیوند می زند، می تواند برگزاری رسم و جشنی به نام “سور”، در روز پنجه (خمسه مسترقه) باشد که از آن تا سده چهارم، دوره سامانیان، آگاهی در دست است: صاحب تاریخ بخارا از برگزاری رسمی که “عادت قدیم” و با افروختن آتش در “شب سوری” (پیش از نوروز) همراه بوده خبر می دهد:… آنگاه امیر سدید (منصور بن نوح) به سرای نشست، هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری، چنان که عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند و پاره ای آتش بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت و … امروز، با رسمیت یافتن تقویم مصوب 1304، دیگر از جشن های پنجه (که در خوارزم، آغاز سال، و در پارس پایان سال بود) کمتر نشانی میتوان یافت. چهار شنبه سوری پایان ماه صفر نیز تا آن جا که آگاهی در دست است فراموش شده، و تنها با برگزاری مراسم چهار شنبه آخر سال یا چهارشنبه سوری، که در بر دارنده رسم هایی از فرهنگ عامه است، مردم به پیشواز نوروز می روند. این یادآوری لازم است که با وجود تکنولوژی های جدید خانه سازی، ایجاد مجموعه های مسکونی، آپارتمان نشینی، در دسترس نبودن “بوته و هیمه ” (به علت استفاده از گاز و برق به عنوان وسیله حرارتی)، در اختیار نداشتن کوزه و پشت بام و فضای مناسب جلوی در خانه، و دگرگونی های دیگر فرهنگی، مراسم چهارشنبه سوری هنوز چهره نمادین خود را با دشواری، به ویژه در شهرها و محله های سنتی نگه داشته است. منبع: http://www.atiyas.blogfa.com/post-13.aspx ايسنا: نتايج مطالعات نشان داده است که SPF نانو ليپوزوم هاي حاوي عصاره زعفران به صورت معني داري بيشتر ازSPF ماده ضدآفتاب است و بر اين اساس زعفران ميتواند به عنوان يک عامل ضد آفتاب طبيعي عمل کند. منبع:http://www.janjali.com/index.php?topic=12903.0 یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:برای خوشبو شدن نفس چه چیزی باید خورد؟ , :: 8:39 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
جعفري گياهي است دو ساله كه خواص بسيار زيادي دارد از جمله اينكه موجب خوشبو شدن نفس مي شود همچنين بعد از خوردن سير براي برطرف كردن بوي دهان ميتوانيد از جعفري استفاده كنيد. ایرنا: جعفري گياهي است علفي ، دوساله و معطر كه ارتفاع آن تا 70 سانتيمتر مي رسد ، برگهاي آن به رنگ سبز تيره و داراي بريدگي هاي لوزي يا مثلث شكل با تقسيمات رفعي است. منبع:http://www.janjali.com/index.php?topic=13037.0 یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:جلوگیری از رشد موهای زائد با چای نعناع , :: 8:34 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
براساس یک پژوهش جدید، زنان میتوانند برای ازبینبردن موهای زائد چای نعناع بنوشند. به گفته دانشمندان، رویش موهای زائد در زنان ناشی از فعالیت هورمونهای جنسی است که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی مردان در آنان میشود. منبع:http://www.janjali.com/index.php?topic=15458.0 جمعه 19 اسفند 1390برچسب:چرا گودي بيش از حد در كمر بوجود ميآيد؟ , :: 10:11 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
گودي کمر پیش از هر چیز باید راستای ستون فقرات را بشناسید و دقت کنید هر کاری که موجب به هم خوردن این راستا شود، میتواند موجبات درد ستون فقرات را فراهم کند. یک تقعر تحتانی در ناحیه کمر وجود دارد که به آن لوردوز کمری میگویند، تحدب بالایی آن منطقه که درست در قسمت پشت است را کیفوز مینامند و انحنای مقعر دیگری در گردن وجود دارد که لوردوز خفیف گردنی گفته میشود. این حالت ستون مهرهها که حالت مارپیچ و فنری شکل را به آن میدهد موجب میشود تحرک صورت گیرد و اصولا توانائی ایستادن ما تا حد بسیار زیادی مدیون همین انحناهاست. هر حالتی که لوردوز کمر،کیفوز پشتی و لوردوز گردن را به هم بزند، درد تولید میکند و سپس اسپاسم عضله و گرفتگی آن به مرور پیش میآید و فشار به استخوانها و در نهایت مشکلات دیسک بروز میکند. میزان انحنای ستون فقرات در یك ناحیه، بر سایر قسمتها نیز اثر گذاشته و میتواند آنها را تغییر دهد. میزان انحنای كمر بیشتر از حد میزان طبیعی را هیپرلوردوزیس یا گودی بیش از حد كمر مینامند.
ادامه مطلب ... چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:سخن در بند توست, :: 11:55 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
اميرالمئمنين علي عليه السلام می فرماید: سخن در بند توست،تا آن را نگفته باشي،و چون گفتي تو در بند آني،پس زبانت را نگهدار چنانكه طلا و نقره خود را نگه مي داري،زيرا چه بسا سخني كه نعمتي را طرد يا نعمتي را جلب كرد. سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:من به مهمانی چشمان تو عادت دارم,,,, :: 11:43 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
تو مرا دعوت كن...
به صـــــــداقـت سلامــــــت تو مرا دعوت كن... به ضـــــــــــــيافت كلامـــت من به مهمانی چشــــــمان تو عادت دارم تو مرا دعوت كن... به ســــــــــــــخاوت نگاهـت مثل يك خـــواب خـــوشـی. شــــيريـــنی با شـــــــــــــكوهی مثل يك آيينی ريشه در روح اصــــالـــت داری شوكت يك هــــــــــــــنر ديرينی ** خوش آن دلی كه به عالم الـــــــاهــــــــه ای دارد به آن بهانه همه عمر و لحظه بسپارد تو ای الــــــــــــــــــاهه شادی هميشه با من باش كه بر شب سيه ام نور و روشنی بارد دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب: عجب صبری خدا دارد , :: 18:31 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر , ویرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه , چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم
بر لب پیمانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان , دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه ی صد دانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو
آواره و دیوانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را , پروانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی با همه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیز نابجایی , ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد
گردش این چرخ را
وارونه بی صبرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوش عارف و عامی , زبرق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش
به جز اندیشه عشق و وفا , معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب
تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد !
وگرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد !
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:سیمین بهبهانی-ابراهیم صهبا , :: 18:18 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم سیمین بهبهانی ادامه مطلب ... |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |