موضوعات
آرشيو وبلاگ
بــــی انـتــهــاتــریــن عــبــرتـــــــــــــــ جمعه 12 خرداد 1391برچسب:مسبب بسیاری از مشکلات زندگی مشترک, سکوت است , :: 18:28 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مسبب بسیاری از مشکلات زندگی مشترک، سکوت است
اگر نمی خواهید آینده زندگی مشترکتان خراب شود نکات زیر را جدی بگیرید.
به گزارش دريچه خبر ، علیرضا فراهانی، روانپزشک عنوان کرد: اگر نمی خواهید آینده زندگی شما خراب شود نکات زیر را جدی بگیرید. ادامه مطلب ... پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:داریوش بزرگ, :: 19:54 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
داریوش بزرگ
داریوش پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی.(550 پیش از میلاد) همسر او، آتوسا ( دختر کوروش کبیر). و فرزند او خشایارشا ادامه مطلب ... چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:گینس, :: 19:27 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
ما همواره از مطبوعات و رسانههای جمعی خبرهایی را میشنویم مبنی بر رکوردهای مختلفی که افراد در کتاب معروفی به نام (کتاب گینس) به نام خود ثبت میکنند. اما اطلاعات ما درباره این کتاب تا چه حد است. ادامه مطلب ... شنبه 27 اسفند 1390برچسب:تاریخ نوروز, :: 16:40 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مفهوم هفت و هفته از کجا آمده است؟ ریشه قداست هفت به بابل بر می گردد؛ ولی بعدها در متون پهلوی رسوخ کرده است. اما ایرانیان زرتشتی هفته را محاسبه نمی کردند. آنها روزهای هر ماه را اسم گذاشته بوند،مثل تقویم مصری، ماه سی روز بود و سی نام مشخص داشت که به نام دادار هرمز یا »دی« بوده است. بعدها تقسیم بندی داخلی در ماه شد که به هفته شبیه است، ولی هفته نیست. زرتشتی ها هفته نداشتند، مانوی ها و دیگرانی که زرتشتی نبودند هفته داشتند. آیا ریشه هفته قدیمی تر از تورات است؟ احتمالا تقسیم بندی هفته مربوط به سامی هاست ولی تقویم رسمی حکومتی در ایران، تقویم هفتگی نبوده. تقویم ماهیانه بوده با سی روز در ماه و یک پنج روز اضافه در سال. یعنی 365 روز. البته کبیسه راهم حساب می کردند ظاهرا دو تقویم یکی بدون کبیسه و دیگری با کبیسه داشتند. ریشه اعداد سیزده و سی را کجا باید جستجو کرد؟ عدد سی با نماد سی روز ارتباط دارد. مساله سیزده ظاهرا باید یک رسم غیر آریایی باشد که ما نظیرش را در بین النهرین و بابل داریم. در آنجا با آداب خاصی 12 روز را به عنوان »اکی تو« جشن میگرفتند و مجستمه های خدایان را تطهیر می کردند. روز سیزدهم را که نشانگر آشفتگی پایان سال بوده که آن را هم جشن می گرفتند. آیا در زمان هخامنشی نوروز به همین شکل برگزار می شد؟
ادامه مطلب ... دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:تاریخچه چهارشنبه سوری, :: 10:27 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
تاریخچه چهارشنبه سوریچهار شنبه سوری در فرهنگ ایران:
یکی از آیینهای نوروزی که بایستی آمیزه ای از چند رسم متفاوت باشد ” مراسم چهارشنبه سوری ” است. برگزاری چهارشنبه سوری، که در همه شهرها و روستاهای ایران سراغ داریم، بدین صورت است که شب آخرین چهارشنبه سال (یعنی نزدیک غروب آفتاب روز سه شنبه)، بیرون از خانه، جلو در، در فضایی مناسب، آتشی می افروزند، و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روی آتش می پرند و با گفتن :” زردی من از تو، سرخی تو از من “، بیماری ها و ناراحتی ها و نگرانی های سال کهنه را به آتش می سپارند، تا سال نو را با آسودگی و شادی آغاز کنند. تا زمانی که از ظرف های سفالین چون، کاسه و بشقاب و کوزه، در خانه استفاده می شد، پس از خانه تکانی، کوزه کهنه ای از پشت بام خانه به کوچه می انداختند؛ کوزه ای که در آن آب و چند سکه ریخته بودند. اسفند دود کردن و آجیل خودرن، فال گرفتن، ” فال گوش ” (در کوی و گذر به حرف عابران گوش دادن و از مضمون آن ها برای نیت خود تفاًول زدن.) و ” قاشق زنی ” (معمولا زنان روی خود را می پوشانند و با قاشق، یا کلید به خانه ها در می زنند، صاحب خانه شیرینی، میوه و یا پول در ظرف آنها می گذارد.) نیز از باورها و رسم هایی است که به ویژه در بین نوجوانان، هنوز به کلی فراموش نشده است؛ و این رسم ها و باورها در شهرهای مختلف با یکدیگر متفاوت اند. بی گمان چهارشنبه سوری از رسم های کهن پیش از اسلام نیست. در آن زمان هر یک از روزهای ماه را نامی بود. استاد پور داود در این باره می نویسد: آتش افروزی ایرانیان در پیشانی نوروز از آیین های دیرین است ؛ شک نیست که افتادن این آتش افروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام رسم شده است. روز چهارشنبه یا یوم الاربعاء نزد عرب ها روز شوم و نحسی است. این است که ایرانیان آیین آتش افروزی پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه انداختند تا پیش آمدهای سال نو از آسیب روز پلیدی چون چهارشنبه بر کنار ماند. در باورهای عامیانه، چهارشنبه روزی نامبارک است. شب چهارشنبه سفر نباید کرد ، به احوال پرسی مریض نبایستی رفت. و منوچهری گوید: چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتکین می خور تا به عافیت گذرد آتش افروختن شب چهارشنبه آخر سال، یا چهارشنبه آخر صفر را، برخی به قیام مختار نسبت می دهند: مختار سردار معروف عرب وقتی از زندان خلاصی یافت و به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد، برای این که موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و بر کفار بتازد، دستور داد شیعیان بر بام خانه خود آتش روشن کنند و این شب مصادف با شب چهارشنبه آخر سال بود. و از آن به بعد مرسوم شد. در برخی از شهرهای آذربایجان چون ارومیه، اردبیل و زنجان، همه چهارشنبه های ماه اسفند هر یک نقش و نام معینی دارند، که از جمله در منطقه زنجان بدین شرح است: نخستین چهارشنبه را موله گویند و به شستن و تمیز کردن فرش های خانه اختصاص دارد. دومین چهارشنبه را سوله گویند، در این روز به خرید وسیله ها و نیازمندیهای عید می روند. سومین چهارشنبه را گوله گویند و به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس و غیره برای سبزه های نوروزی اختصاص دارد. چهارمین و آخرین چهارشنبه سال (چهارشنبه سوری) را کوله گویند؛ (کوله در ترکی به معنی کهنه و فرسوده است). در برخی از شهرهای ایران، از جمله ایلام (نوروز آباد)، تویسرکان، کاشان، زاهدان (قصبه مود) و … مراسم چهارشنبه سوری را آخرین چهارشنبه ماه صفر برگزار می کنند ، بنابر نوشته تذکره صفویه کرمان نیز، چهارشنبه سوری در ماه صفر بوده است. در اصفهان چهارشنبه سوری را ” چهار شنبه سرخی” نیز می گویند. یکی از دلیل ها و سندهای دیگری که نشان می دهد چهارشنبه سوری از آیین های پیش از اسلام نیست، می تواند این باشد که مراسم آن در غروب آفتاب روز سه شنبه برگزار می شود. در گاهشماری قمری آغاز بیست و چهار ساعت یک شبانه روز از غروب آفتاب روز پیش است؛ و چهارشنبه سوری، مانند بسیاری از آیین ها، جشن ها و سوگواری های مذهبی همچون عید غدیر، نیمه شعبان، رحلت حضرت پیامبر (ص) که بر اساس گاهشماری قمری است، در غروب روز پیش برگزار می شود. نحس بودن چهارشنبه در باورهای عامیانه باعث شده، که هنوز بعد ازظهر سه شنبه (یعنی شب چهارشنبه) به احوال پرسی بیمار نمی روند، و پنجشنبه را عامه ” شب جمعه ” می گویند. در صورتی که آیین های کهن مثل نوروز، مهرگان، سده و … که بر اساس گاهشماری خورشیدی است، آغاز بیست و چهار ساعت روز، از سپیده دم و یا از نیمه شب است. آن چه که چهارشنبه سوری را به جشن ها و آیین های کهن ایران پیوند می زند، می تواند برگزاری رسم و جشنی به نام “سور”، در روز پنجه (خمسه مسترقه) باشد که از آن تا سده چهارم، دوره سامانیان، آگاهی در دست است: صاحب تاریخ بخارا از برگزاری رسمی که “عادت قدیم” و با افروختن آتش در “شب سوری” (پیش از نوروز) همراه بوده خبر می دهد:… آنگاه امیر سدید (منصور بن نوح) به سرای نشست، هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری، چنان که عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند و پاره ای آتش بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت و … امروز، با رسمیت یافتن تقویم مصوب 1304، دیگر از جشن های پنجه (که در خوارزم، آغاز سال، و در پارس پایان سال بود) کمتر نشانی میتوان یافت. چهار شنبه سوری پایان ماه صفر نیز تا آن جا که آگاهی در دست است فراموش شده، و تنها با برگزاری مراسم چهار شنبه آخر سال یا چهارشنبه سوری، که در بر دارنده رسم هایی از فرهنگ عامه است، مردم به پیشواز نوروز می روند. این یادآوری لازم است که با وجود تکنولوژی های جدید خانه سازی، ایجاد مجموعه های مسکونی، آپارتمان نشینی، در دسترس نبودن “بوته و هیمه ” (به علت استفاده از گاز و برق به عنوان وسیله حرارتی)، در اختیار نداشتن کوزه و پشت بام و فضای مناسب جلوی در خانه، و دگرگونی های دیگر فرهنگی، مراسم چهارشنبه سوری هنوز چهره نمادین خود را با دشواری، به ویژه در شهرها و محله های سنتی نگه داشته است. منبع: http://www.atiyas.blogfa.com/post-13.aspx یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:سوره مریم, :: 8:2 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا و سلام بر من روزي كه متولد شدم و روزي كه مي ميرم و روزي كه دگر بار زنده برانگیخته میشوم سوره مریم. آیه:33 شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 18:59 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
نگاهی مختصر به دارابگرد شهرستان داراب واقع در جنوی شرقی استان فارس،همجوار با استان هرمزگان.دارای آب و هوایی گرم و نیمه خشک می باشد.براساس پژوهشهای باستانشناسی قدمت این منطقه که در گذشته دارابگرد نامیده میشده به هزارهٔ پنجم قبل از میلاد(عصرسفال نخودی و مقارن باتمدن سیلک ۲ کاشان) میرسد. تپه ها و تلهای باستانی مناطق مادوان و خسویه ازجمله آثار زیستگاههای انسانی در دوران ماقبل تاریخ درناحیه دارابگرد میباشند. بنای شهرکهن دارابگرد که آثار آن در ۷ کیلومتری جنوب شهر کنونی داراب قراردارد به صورت مدور در منطقه ای وسیع و دارای خندقی بزرگ بنا شده است .بنای این شهر بر اساس شواهد موجود به اوایل عصرهخامنشیان میرسد.
. بنابر روايت تاريخي شهردارابگرد توسط داراي بزرگ كه در ادبيات پهلوي و اسلامي از وي به نام داريوش بزرگ ياد شده ايجاد شده و فردوسي شاعر نامور ايران دراين باره ميفرمايد:
چو بگشاد داننده زآن آب بند یکی شهر فرمود بس سودمند
بفرمود کز هند وز رومیان بیارند کارآزموده ردان
چو دیوار شهر اندر آوردگرد ورا نام کردند دارابگرد
یکی آتش افروخت از تیغ کوه پرستیدن آذر آمد گروه
ز هرپیشهای کارگر خواستند همه شهر ازایشان بیاراستند
داراب و ساسانیان
آخرین امیر دارابگرد درعصر اشکانیان پیری نام داشته و پس از وی اردشیر بابکان براین شهر تسلط مییابد و سپس با کنترل سراسر ایران امپراتوری ساسانی راتأسیس مینماید. از این جهت دارابگرد نخستین مقر حکومتی ساسانیان بودهاست. دارابگرد در عصر ساسانیان اهمیت فراوانی داشته است و پیشینهٔ آثار تاریخی این شهرستان متعلق به این دوره میباشد. ضرابخانه بزرگی نیز در دارابگرد دایر بوده که در دوران اسلامی نیز فعال بودهاست.
ورود اسلام
این منطقه در سال ۲۳ هجری توسط سپاهیان مسلمان بدون خون ریزی فتح میشود و حکومت آن در اختیار سرداران عرب و سپس در کنترل خاندان شبانکاره قرار میگیرد. پس از ورود اسلام این شهر تا قرن پنجم هجری قمری، همواره آبادان بوده است
داراب در عصر سلجوقیان
داراب در سدهٔ پنجم هجری و به دلیل تهاجم گسترده سلجوقیان دچار آسیب و ویرانی میشود و اهالی به ناحیه جدیدی در شرق شهر فعلی بنام تنگ رمبه کوچ مینمایند و پس از حمله مجدد سلاجقه به ناحیه جدید و تصرف قلعه مستحکم رمبه که با دسیسه سلاجقه صورت گرفت، اهالی به ناچار به محل فعلی داراب عزیمت میکنند.
داراب در عصر صفویان و زندیان
اما در عصر صفویه با توجه حکام وقت و قرار گرفتن اراضی این شهر تحت عنوان «اراضی خاصه» رو به آبادانی میگذارد و به نوشته منابع تاریخی این دوره یکی از پنج وزیرنشین فارس محسوب میشده است. این شهر تا دوران زندیه از ولایات مهم فارس بوده است
داراب و امام حسن
در تاریخ می خوانیم كه : « امام حسن مجتبی (ع) ضمن شرایط صلح خود با معاویه شرط كردند قسمتی از خراج دارابگرد فارس را به او بپردازند. تا هزینه خانواده شهدای « جمل و صفین» را تامین كند.در این زمان امام حسین مجتبی دحیه انصاری از یاران نزدیک پیامبر را مآمور ارشاد و راهنمایی مردم داراب قرار داد.
دحیه کلبی انصاری
سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:والنتاین, :: 10:46 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
" در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراتوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده به نام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته. از جمله این که سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشه(!). از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم غدقن می کنه. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به قدری قاطع بود که هیچ کس جرأت کمک به ازدواج سربازان رو نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین) مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شه و دستور می ده که والنتاین را به زندان بندازند و سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می شه. بنابراین او را به عنوان فدایی راه عشق می دونند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شه برای عشق!"
جالبه که بدونید این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادفه با 29 بهمن، یعنی فقط 4 روز بعد از والنتاین فرنگی! این روز "سپندارمذگان" یا "اسفندارمذگان" نام داشته. فلسفه ی بزرگداشت این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده که در ایران باستان هرماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هر کدوم از روزهای ماه هم یک نام داشتند. مثلا روز اول، "روز اهورامزدا"، روز دوم ، "روز بهمن" (سلامت، اندیشه) که اولین صفت خداونده. روز سوم، "اردیبهشت" یعنی راستی و پاکی که باز از صفات خداوند است. روز چهارم "شهریور" یعنی شاهی و فرمانروایی آرمانی، که خاص خداوند است و روز پنجم، "سپندارمذ" بوده. سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشقه؛ چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزه. زشت و زیبا رو به یک چشم نگاه می کنه و همه را چون مادری در دامان پر مهر خودش امان می ده. به همین دلیل در ایران باستان، اسپندارمذگان را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده. که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندارمذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.
سپندارمذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هردو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان هم زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند. ملت ایران از جمله ملت هاییه که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته. به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده ی فرهنگ، نحوه ی زندگی، خلق و خوی، فلسفه ی حیات و کلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود کمتر آشناییم، شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده.
شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از 25 بهمن ((valentine به 29 بهمن (سپندارمذگان ایران باستان) منتقل کنیم. دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:نحوه پاک کردن لکه ها, :: 15:56 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
نحوه از بین بردن جوهر سیاه بر روی فرش دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:جرم گیری وسائل مختلف منزل , :: 15:55 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
اتوهای بخار به مرور زمان و بر اثر استفاده جرم می گیرند. برای پاك كردن جرم اتو كمی سركه سفید و آب داخل محفظه آن ریخته و 24 ساعت صبر كنید. سپس اتو را روشن كنید و بگذارید آب و گچ آن خارج شود. حالا اتوی شما مثل روز اول تمیز و بدون رسوب است.
دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:تمیز کردن, :: 15:48 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
نظافت و پاکیزه کردن خانه همیشه دغدغه ی خانمها بوده است. چه نیکو رسمی است. خانه تکانی، سنتی ارزشمند و جالب برای پاک کردن و زیبا سازی خانه است. در این سلسله مقالات، با راه کارهای مفیدی برای تمیز کردن منزل و وسایل آن آشنا میشوید: پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:وصیت نامه ی داریوش کبیر, :: 18:23 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
وصیت نامه ی داریوش کبیر
اینك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد . اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان . مادرت آتوسا ( دختر كورش كبير ) بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن . ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوغه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود . هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي. كانالي كه من مي حواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( كانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند . اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند . توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت . افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند . امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد . همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند . بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند. زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد. هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده . عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي . بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است . پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:دلایل وقوع جنگ جهانی اول - حسین محمدی, :: 16:0 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
که سرانجام در 11 نوامبر 1918 به موجب متارکه نامه منعقده شده بین آلمان و متفقین، خاتمه یافت. این جنگ را جنگ بزرگ نامیدهاند و منشأ آن، رقابت دولتهای بزرگ بر سر مستعمرهها و مسائل نظامی و ملی بود. ایتالیا از اتحاد سه گانه خارج شد و تا 1915 بی طرف ماند و در همین سال، به متفقین پیوست؛ به این علت که می خواست سرزمین های ایتالیایی زبان را، که در تصرف اتریش بود، به انضمام چند مستعمره در افریقا به دست آورد. عثمانی به طرفداری از آلمان ها برخاست تا از تسلط روسیه بر تنگه های دریای سیاه مانع شود. امریکا در 1917 با قدرت نظامی، ثروت و تجهیزات فراوان، هنگامی به یاری متفقین آمد که نیروهای مرکزی پس از سه سال جنگ تقریباً نابود شده بودند. مهمترین صحنه جنگ اروپا در فرانسه بود، آلمانیها از خاک بلژیک گذشتند و به فرانسه حمله بردند. نقشه جنگی ارتش آلمان این بود که برق آسا به فرانسه هجوم ببرد، پاریس را اشغال کند و آن گاه، به رای نابود ساختن روسیه بدان کشور حمله ور شود. آلمان سه مرتبه تلاش کرد تا فرانسه را تصرف کند: یکی، در مارن (6 ـ14 سبتامبر 1914)، دیگری در وردن (فوریه 1916) و دوباره درمارن در ژوئیه 1918. در جبهه شرق، روس ها از آلمانی ها به سختی شکست خوردند و هنگامی که در 1917 بلشویک ها بر روسیه مسلط شدند، در شهر برست لیتوفسک عهدنامه ای بستند و از جنگ کناره گرفتند. متفقین کلیه مستعمره های آلمان را در افریقا و خاوردور به تصرف درآوردند و مستملکات عثمانی را در خاورمیانه، یعنی سوریه و عربستان متصرف شدند. شکست نهایی آلمانی ها در 1918 در نتیجه حملات متفقین، به رهبری "مارشال فوش" فرانسوی صورت گرفت و آلمان ناچار ترک مخاصمه را خواهان شد و هنگامی که این کشور در 11 نوامبر 1918 شرایط متفقین را پذیرفت، جنگ جهانی اول به پایان رسید. در 28 ژوئن 1919 عهدنامه ورسای به آلمان شکست خورده تحمیل شد و پیروزی دولتهای متفق را کامل کرد. این عهدنامه با عهدنامههای سن ژرمن با اتریش (1919)، نویی با بلغارستان، تریانون با مجارستان تکمیل شد. این جنگ خسارت های جانی و مالی بسیار فراوانی برجای نهاد و 1565 روز طول کشید. در طول این مدت، در حدود 65 میلیون نفر بسیج شدند. از این عده، در حدود 9 میلیون نفر کشته شدند؛ در حدود 22 میلیون نفر (به نسبت یک سوم) معلول و از کار افتاده، 7 میلیون نفر برای همیشه ناقص و معلول شدند و حدود 5 میلیون نفر نیز مفقود شدند
دلایل وقوع جنگ جهانی اول:به طور کلی این مسایل بود که زمینههای جنگ جهانی اول را فراهم ساخت. علل جنگ جهانی اول عبارت بود از: رقابت اتریش و روسیه در بالکان، اختلاف بین فرانسه و آلمان از سال ۱۸۷۰ دربارهٔ آلزاس ولرن و رقابت اقتصادی و دریایی بین آلمان و انگلیس؛ اما بهانهٔ شروع جنگ این بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان به دست پرنزیب تبعه اتریش و متکلم به زبان صربستانی در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ در سارایوو بوسنی به قتل رسید و اتریش ادعا کرد صربستان در این کار دخالت داشته و تقاضا نمود تحقیقاتی با شرکت نمایندگان اتریش صورت پذیرد که دولت صربستان تحقیقات را قبول نمود ولی با حضور نمایندگان خارجی مخالفت کرد. دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه بسیج عمومی اعلام کرد و آلمان هم به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. قوای آلمان به بلژیک حمله کرد و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بیطرف موجب دخالت انگلیس در جنگ شد. ایران در جنگ جهانی اول :جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمد شاه قاجار بود و دولت مشروطهٔ ایران ضعیفترین دوران خود را میگذراند. علی رغم اعلام بیطرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. بر اثر آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقهٔ مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ۱۹۱۷ - ۱۹۱۹ عدهٔ زیادی از مردم ایران به کام مرگ فرو رفتند.[۱] سپاه روسیه تا دروازههای تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسلهٔ قاجار منصرف شدند. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران میتوان به مقاومت دلیران تنگستان در استان بوشهر و نبرد جهاد در خوزستان اشاره کرد. جمعی از رجال از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آنجا قوای گارد ملی ترتیب دادند و حکومت موقتی دولت ملی به ریاست نظامالسلطنه (رضا قلی خان مافی) تشکیل گردید. پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقتی دولت ملی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند گذری بر جنگ جهانی اول: اتریش و مجارستان در 28 ژوئیه 1914به صربستان اعلان جنگ کردند و این جنگ باعث به راه افتادن جنگی عالمگیر شد یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:عید قربان , :: 16:7 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
آغازی بر یک پایانعید قربان، تنهاروزی از بی شماری ایام نیست تا در تعیّن یک نامْ معنا، در قاموس واژه های یک قومْ توضیح، و در فرهنگ یک آیینْ تفسیر شود. این روزْ روایت اوج مند زیباترین حکایت عشق آسمانیِ یک انسان الهی است. این روز، فرجامِ نیک یک مناسکْ و آغاز یک راه است؛ پایان رنج های سفر، اشک های شوق، تن پوش های برابری، درس های برادری، بارقه های رحمت، لحظه های خاکْ ساری، هنگامه های برائت، و آغاز راهی است برای حفظ همه این ره یافت ها، فصلی برای همه این شکفتن ها و ترنّمی برای آفریده شدن دوباره. عید قربان، عید بشارت های الهی و روزی برای باز یافتن خودِ گم شده انسان است.
ادامه مطلب ... لحظه وصال
یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:کوروش کبیر, :: 19:16 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
رویای صادقه ی کوروش کبیر در مورد آقای عالم ، علی بن موسی الرضا علیهما السلام روزی فرمانروای امپراطوری بزرگ ایران ، در خواب می بیند که ماه ، از آسمان فرود آمد و در زمینی به نام ((سناباد)) فرو رفت! خوابگزاران خواب او را به این صورت تعبیر کردند که یکی از پیامبران خدا (یا اولیای خدا) در این سرزمین مدفون خواهد شد. این خواب به تدریج در میان ایرانیان مشهور شد و از آن پس مردم این سرزمین چشم به راه آن مرد خدا نشستند؛ تا آنکه حکومت سیاه بنی عباس به کمک ایرانیانی که گمان نیک به آنها برده بودند ، در این سرزمین شکل گرفت.
پس از مرگ ((هارون الرشید ملعون)) ، میان دو پسر او ، یعنی ((مأمون و امین عباسی لعین)) اختلاف افتاد و هر دو مدعی خلافت بلاعزل پدر شدند. این اختلاف به پیروزی مأمون عباسی انجامید و او خراسان را به عنوان پایتخت حکومت خود قرار داد. زندگی در خراسان باعث شد تا آوازه ی رویای امپراطور باستانی ایرانیان به گوش عباسیان نیز برسد. در خراسان آن روز ، باغی به نام ((سناباد)) وجود داشت که در تملک یکی از عوامل بدسرشت و زورگوی عباسیان بود و این باعث می شد تا ایرانیان ، تعبیر شدن رویای کوروش کبیر را دور ببینند. گردش چرخ فلک به عمر بی برکت ((هارون الرشید)) پایان داد و مأمون پس از شکست دادن برادر ، به فکر افتاد تا به انتظار دیرین ایرانیان ، جامه ی عمل بپوشاند! این بود که دستور بازپس گیری باغ سناباد را صادر کرد و نقشه ی دفن پدر ملعون خود را در آنجا عملی کرد ؛ او با این کار هاله ای از قداست دروغین به دور سلسله ی ناپاک بنی عباس کشید و تردید اعتراض به خاندان خود را در دل اهل ایران زمین کاشت. تا مدت ها ایرانیان با ناباوری و دو دلی قبول کرده بودند که ((قمر الاقمار)) موعود ، همان خلیفه ی خون ریز عباسی است. مأمون که قیام شیعیان حسنی و عاشقان خاندان پاک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را به تنگ آورده بود و از جانب ایشان احساس خطر می کرد ، طرحی شیطانی ریخت و آقا امام رضا علیه السلام را به اجبار و تهدید به پایتخت خود کشاند. مأموران مأمون ملعون که امام هشتم علیه السلام را به مرکز حکومت می بردند وقتی که به ایران رسیدند غرق در تعجب شدند ، چرا که می دیدند محبت آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم مردم ایران زمین را بیش از خاستگاه اصلی دین اسلام شیدای خود کرده. بعد از مدتی که بلندای مقام امامت و ژرفای دریای ولایت آقا امام رضا علیه السلام خلیفه ی جعلی وقت را به وحشت انداخت ، نقشه ی پلید مسموم کردن السلطان ابالحسن علیه السلام ، به ذهن کثیفش خطور کرد. امام رضا علیه السلام پیش از عملی شدن این مصیبت بزرگ برای محبان و شیعیان خود ، به دو نفر از گماشتگان مأمون که مأمور حفاظت و در اصل زیر نظر گرفتن آقا بودند ، فرمودند: به زودی مأمون مرا مسموم خواهد کرد؛
ایشان خبر دادند که مأمون عزم خواهد کرد تا بدن مبارکشان را پشت سر هارون الرشید ملعون دفن کند اما بدانید که موفق نخواهد شد ، سپس تصمیم خواهد گرفت تا مرا پایین پای پس از آن دستور خواهد داد تا مرا را در قبرستانی معمولی دفن کند اما شما نگذارید ؛ در آن مجلس که بزرگان دربار و مردم حضور دارند ، شما پیشنهاد دهید که مرا بالای سر پدرش
دفن کنند چون جلوی دیگران نمی تواند با این پیشنهاد مخالفتی نشان دهد ؛ در این کار نشانه ای برای اطمینان قلب شما وجود خواهد داشت و آن این است که وقتی زمین را بالای سر هارون الرشید کندند ، به آبی خواهند رسید که در آن ماهیان کوچک زیادی همان طور که آقا امام رضا علیه السلام خبر داده بودند ، جنس زمین در پشت بدن ناپاک هارون الرشید ، از سنگ سخت بود و قابل کندن نبود؛ در این حال که مأمون دستور به دفن آقا امام رضا علیه السلام در قبرستان معمولی داده بود ، آن دو مأمور مأمون فرموده ی امام علیه السلام را اظهار کردند و مأمون که چاره ای جز بعد از این ماجرا آن دو مأمور ، از ترس سیاست شدن ، به کوهها پناه بردند و در همان جا دار فانی را وداع گفتند.
شهرت لقب ((شمس الشموس: خورشید خورشیدها)) برای آقا امام رضا علیه السلام ، نام نا آشنایی نیست.
اما در زیارت نامه ی آقا امام جواد علیه السلام ، ایشان پدر بزرگوارشان را با لقب ((قمر الاقمار : ماه ماهان)) خوانده اند. حاکم جهان ، السلطان ابالحسن علیه السلام ، کسی که خراسان به برکت وجود ایشان خراسان شد ، طبق قانون دوران هخانشی که در آن مادر به ارث گذارنده ی نژاد بود ، امامی منبع:
یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:مفهومشناسی دَحْوُ الأرْض 25 ذی القعده, :: 8:33 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مفهومشناسی دَحْوُ الأرْض (1) دحوالارض را به گسترش زمین از زیر کعبه تفسیر کردهاند. (2)
امام رضا علیه السلام دراینباره میفرماید: «روز بیست و پنجم ذیقعده روز ولادت ابراهیم خلیل (علیه السلام) و عیسی مسیح (علیه السلام) است و روزی است که زمین از زیر کعبه گسترده شده است». (3)
همچنین نقل شده است که در چنین روزی حضرت آدم (علیه السلام) به زمین هبوط کرده است. (4)
دَحْوُ الأرْض در کلام خدا
به گفته مفسّران، آیه شریفه «وَ الْاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها» (6) اشاره به دحوالارض دارد و گفتهاند: «منظور از آن نیز این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابی نخستین فراگرفته بود. این آبها به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند تا به وضع فعلی درآمدند.» (7) و نخستین برآمدگی نیز که آشکار شد، کعبه بوده است.
در اینباره در آیه دیگری به بیانی دیگر میخوانیم: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ» (8)
در تفسیر این آیه نیز آمده است: «خداوند زمین را بهگونهای گسترد که برای زندگی انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد؛ گودالها و سراشیبیهای تند و خطرناک را به وسیله فرسایش کوهها و تبدیل سنگها به خاک پر کرد و آنها را مسطح و قابل زندگی ساخت؛ درحالیکه چینخوردگیهای نخستین آن، بهگونهای بودند که اجازه زندگی به انسان را نمیدادند». (9)
برخی از اعمال و آداب روز بیست و پنجم ذیالقعده: (10) 1. روزه گرفتن که این روز، یکی از چهار روزی است که در تمام سال، به فضیلت روزه ممتاز است.
2. ذکر فراوان خدا
3. خواندن دو رکعت نماز، نزدیک ظهر به این کیفیت: در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره الشّمس بخواند و آنگاه بعد از سلام نماز بگوید: «لا حَوْلَ و لا قوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم» و سپس این دعا را بخواند: یا مُقیلَ الْعَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی یا مُجیبَ الدَّعَواتِ اَجِبْ دَعْوَتی یا سامِعَ الْاَصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی وَ ارْحَمْنی و تَجاوَزْ عَنْ سَیئاتی وَ ما عِنْدی یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرام. (11)
4. خواندن دعایی که با این عبارت شروع میشود: اللّهمّ یا داحِی الْکعبهَ وَ فالِقَ الْحَبَّة... (12)
اعمال روز دحو الأرض در کتاب «المراقبات» (13)
1. آگاهی از نعمتهای الهی این روز
كار مهم در این ماه آگاهى از نعمتهایى است كه خداوند در روز «دحوالارض ؛ گسترش زمین» به بشر ارزانى داشته است. زیرا آگاهى از نعمت و كم و كیف آن اولین مرتبه شكر است. همانگونه كه در روایات بر این مطلب تصریح و در علم اخلاق ثابت شده است.
در روایات زیادى آمده است كه در بیست و پنجم ذى القعده كعبه نصب گردیده، زمین گسترده شده، آدم پایین آمده، خلیل و عیسى (علیهما السلام) متولد شدند و رحمت پخش شده است.
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت شده است كه فرمودند: «اولین رحمتى كه از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنجم ذى القعده بود. كسى كه این روز را روزه داشته و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را كه روزش را روزه و شبش را در عبادت باشد، خواهد داشت. هر گروهى كه در این روز براى ذكر پروردگار بزرگشان گرد هم آیند، پراكنده نمى گردند مگر این كه خواسته آنان داده مى شود. در این روز یك میلیون رحمت نازل مى شود كه نود و نه هزار تاى آن براى روزه داران این روز و عبادت كنندگان این شب خواهد بود.»
2. دو ركعت نماز در این روز
که در بالا گذشت
3. نیز مستحب است دعایى را كه اول آن «یا داحى الكعبة» است بخواند.
اکنون بیان مفصل و عالی آقا میرزا جواد ملکی رحمه الله را درباره دحو الأرض و گسترش رحمت الهی و نعمتهای بزرگ این روز میخوانیم:
نعمت نصب كعبه و گسترش زمین (14)
نعمت نصب كعبه و گسترش زمین شكلى دارد و ماهیتى. شكل ظاهرى آن همانگونه كه در «اقبال» به آن اشاره شده این است كه خداى متعال در این روز زمین را براى سكونت و زندگى انسانها آفرید و از رحمتى كه در این روز نازل گردید، زمین و نعمتهاى آن حتى بدن و روزى ما بهوجود آمد. بنابراین تمام نعمتها از هر جنس، نوع و صفت، كه كسى قادر به شمارش آن نیست، در این روز فرود آمده و پخش شده است.
بنابر این لازم است بندهاى كه مراقب مولایش بوده و در پى شكر نعمتهاى اوست، درباره نعمتهایى كه از آن آگاهى داشته و با آفرینش زمین و آنچه در آن است از آن بهرهمند گردیده، بیاندیشد. مثلا از نعمتهاى خداوند متعال در بدن خود شروع نماید كه با فراوانى و لطافت آن قطعا نمىتواند تمام آن نعمتها را درك كند كه براى توضیح بیشتر مىتوان به علم تشریح پزشكى مراجعه نمود. در كتاب جدیدى از یكى از نویسندگان اروپایى عكسهایى دیدم كه پوشش عضوى را با عضو دیگر و رگها و مویرگها را با رنگهاى مختلف و مدارها، رگها و اجزاى دیگر بدن را نشان مىداد بهگونه اى كه انسان و حتى پزشك به شگفت مىآید كه چگونه تمام اینها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در سلامتى آن عضو و بهطور غیرمستقیم در سلامتى مزاج انسان مؤثرند. و بالاخره نعمتهایى كه با حس درك مىشوند بالغ بر چند میلیون هستند. و از اینجا مىتوانیم بفهمیم نعمتهاى غیر محسوس بیش از نعمتهاى محسوس است.
این گونهاى از نعمتهاى بدنى است كه انواع دیگرى نیز دارد كه شاید تعداد آن بیشتر و عجیبتر از این باشد. از جمله نعمتها نیروهایى نامرئى است كه در این اجزاء با تكثیر، تحریك، شكل دادن، تغذیه، رشد، هضم، دفع و... فعالیت مىكنند. و هر كدام علامت و آثار خاص خود را دارند. یكى دیگر از نعمتها وجود ملكوتى این نیروها، قوایى كه از آنها تبعیت نموده، كاركرد و تأثیر آن بر كار نیروهاى نامرئى كه به شرایط زمانى، مكانى، وضعیت جسمى و روحى و سایر شرایط خارجى بستگى دارد، مى باشد؛ كه هیچكس قادر به شمارش عناوین اینگونه نعمتها نمىباشد، مگر خدا یا كسى كه از جانب او از آن مطلع شده باشد؛ چه رسد به شمارش تك تك آن. و اگر انسان شكل ارتباط عوالم با یكدیگر را بفهمد، بهروشنى مىیابد كه تمام این عوالم در سلامتى كامل هر كدام از اعضاى بدن و حتى هر جزء از اجزاى آن عضو، نقش دارند؛ و مىفهمد كه خداوند متعال براى اعطاى یك نعمت بهظاهر جزئى به او این همه مقدمات را ایجاد نموده است.
آنگاه اگر درباره نعمتهاى خارجى از قبیل خوردنى، نوشیدنى، لباس، چیزهایى كه در آن دخل و تصرف مىكند و حواس ظاهرى و باطنى كه در عوالم مختلف هستند اندیشه نماید، فرموده خداوند: «قادر به شمارش كامل نعمتهاى خدا نیستید» و «لشكریان پروردگارت را بهجز خود او كسى نمى داند» را بهتر درك مى كند.
یكى از عالَمهایى كه انسان با نیروى خیال در آن دخل و تصرفات جزیى دارد عالم مثال است كه بشر توانایى فهم و و گستردگى آن را ندارد؛ چه رسد به دخل و تصرفاتى كه با عقل محیط خود در تمام این عالمها، مىنماید.
اى مسكین ! تو كجا و فهم تفصیلى یكى از امور یكى از عالمهایى كه عقل تو در آن دخل و تصرف مىكند كجا؟ به این نعمتها بنگر و خود قضاوت كن كه چگونه باید شكر این نعمتها را به جا آورى.
تازه اینها ظاهر نعمتهایى است كه آفریننده زمین با گسترش زمین به تو عنایت نموده است و اگر درباره عطایاى مالك دنیا و آخرت كه با آفریدن زمین به تو عنایت نموده، اندیشه كرده و آن را كاملا درك كنى، شگفتیت افزون خواهد شد.
در این مورد بهاختصار مىتوان گفت: آنچه اهل حق و مكاشفه دریافته و روایات اهل بیت وحى (علیهم السلام) به آن اشاره دارد این است كه خداى متعال آدم را آفریده و او را در عالم مثال قرار داد - عالمى كه در بعضى از روایات از آن به بهشت و در بعضى دیگر به شهر «جابلقا» تعبیر شده است. و این همان بهشت آدم است كه از آن به زمین فرود آمده، تا با عبور از این دنیا از نعمتهاى مثالى، كه در عالم برزخ براى او آماده شده بهرهبردارى كند؛ كه این عالم در برابر بهشت آدم بوده و «جابلسا» نامیده مىشود؛ و نیز به این جهت فرود آمد كه در عالم آخرت و در بهشتهاى جاوید از نعمتهایى كه براى او مهیا شده، استفاده نماید. و اگر آدم به این دنیا نمىآمد، هیچگاه به نعمتهاى سراى آخرت نمىرسید؛ و تمام نعمتهایى كه خداوند به پیامبران، جانشینان آنان، اولیاء و مؤمنین وعده داده است، از فواید سفر به این عالم بوده و این عالم ایستگاهى از ایستگاههاى سفر آخرت مىباشد. حتى از یك جهت منشأ و سرچشمه نعمتهاى آن است. به همین جهت نیز در روایات «مزرعه آخرت» نامیده شده است. و شاید این آیه قرآن نیز به همین مطلب اشاره داشته باشد: «این همان چیزى است كه قبلا روزى ما بوده و اكنون مانند آن روزى ما شده است.»
بنابراین تمام نعمتهاى جاوید و فنا ناپذیر كه قابل مقایسه با نعمتهاى این دنیاى پست نمى باشد - و خالق آن از هنگام آفرینش دنیا هیچگاه به آن نظر نكرده و آن را براى بندگانش انتخاب ننموده و سراى پاداش نیست - منشأ و سرچشمه آن همین عالم دنیا است. بنابراین عارف مراقب در روز «دحوالارض ؛ گسترش زمین» بر خود لازم مى بیند كه در مقابل تمام این نعمتها شكرگزارى نماید.
و در این هنگام به خوبى مىیابد كه نمىتواند حق مقدار كمى از اجزاى گوشه كوچكى از آن را ادا نماید؛ گرچه تمام عابدین شاكر را به كمك طلبیده و تا ابد مشغول شكرگزارى گردند. نه به این جهت كه شكر این نعمتها نیز از نعمتهاى خدا بوده و بر آن نیز شكرى واجب است، بلكه به خاطر بزرگى، فراوانى، ظرافت و دیده نشدن آن نعمتهاست. و آنگاه كه بنده به این شناخت رسیده و نعمتهاى الهى را قدر شناخت، نشانه كسانى را كه بهخوبى ناتوانى و كوتاهى خود را در شكرگزارى خداى متعال فهمیدهاند پیدا كرده و خجالت مىكشد كوشش خود را -هر مقدار كه باشد- شكرگزارى بداند. و مىفهمد كه خداوند با قبول این شكرگزارى كم و ناچیز این نعمتها چه منتى بر او دارد. و خداوند متعال را براى این انجام دادن این شكرگزارى، سپاس مىگوید. و معنى شكور (بسیار شكرگزار) را كه از نامهاى خداوند است، تا اندازهاى مى فهمد. گرچه شناخت كنهِ اسماء خداوند متعال محال است.
از بزرگترین نعمتهاى این روز این است كه كعبه را خانه خود قرار داده و اجازه داده است كه مردم آن را زیارت نموده و با پاداش و رضایت فراوان این عمل را از آنان مىپذیرد. و این نهایت لطف، مهربانى و كرم است. آنگاه كه انسان با چشم باز در معانى اعمال حج تأمل نماید به لطف بزرگ خدا پى مىبرد. و بالاتر از این، مىیابد كه او تا چه اندازه دوست دارد كه دست عنایت خود را روى سر مؤمنین نگهدارد. نیز نهایت عنایت او در جذب آنان به در خود و دعوت آنان به نزدیكى و پناه خود را درك كرده و قدر نعمت وجود این پیامبر بزرگوار را كه بهواسطه آن ما را به این عالمهاى گرانقدر هدایت نموده و ما را از اسرار آن آگاه نموده، و این دلهاى مرده را با نور ایمان حیات بخشیده و گمراهى آن را با نور یقین تبدیل به هدایت نموده، خواهد دانست.
بهطور اختصار درباره نعمت نصب كعبه مىتوان گفت: خداوند متعال انسان را از خاك آفریده و او را به دیدار و پناه خود دعوت نمود. نزدیكى و پناه او نیز مخصوص بلند مرتبگان و افراد با معنویت است. و به جهت این كه انسان در اوایل كار، به جهت فرو رفتن در تاریكیهاى عالم طبیعت و اسارت در كره خاكى و میان آب و گل، به این عالمهاى عالى دسترسى ندارد، خداوند، عالم او را با ایجاد مكانى آباد كرده و آن را خانه خود نامید. و آن را زیارتگاه زائرانش و طالبین حضرتش قرار داد تا بر گرد آن چرخیده، زیارتش كرده، به مقتضاى حال خود با پروردگارشان مأنوس شده و با این امور آماده عالمهاى قدس و نزدیك شدن به خدا گردند. براى این زیارت نیز عبادتهایى مقرر فرموده كه تمامى آنان باعث پرواز از عالم خاكى به عالم ملكوت، جبروت و لاهوت است. به عبارت دیگر این عبادتها عبادت كننده را آماده زیارت كعبه حقیقى مىنماید كه درباره آن در روایت آمده است: «زمین و آسمانم گنجایش من را ندارد بلكه قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد». به عبارت دیگر این عبادات باعث شناخت نفس مى شود كه شناخت پروردگار را در بر دارد. همانگونه كه در مناجات شعبانیه به آن اشاره شده است: «چشم قلبهاى ما را با نگاه آن به خودت روشن فرما تا دیدگان قلبها حجابهاى نورى را پاره كرده و آنگاه به معدن بزرگى رسیده و روحهاى ما به پاكى گرانقدرت آویزان گردد.»
انسان به خاطر حجابهاى تاریكى و نورى نمى تواند به معدن بزرگى برسد. حجابهاى تاریكى همان عالم طبیعت است كه آن را دیده و حس مىكنیم البته بعضى از عالمهاى مثال نیز به حجابهاى تاریكى ملحق مىشوند. حجابهاى نورى نیز از آنجا شروع مىشود كه انسان با واگذاشتن ماده و شكل از عالم طبیعت ترقى، نفس خود را مجرد از این دو دیده، نفس و حقیقت او بدون پوسته ماده و شكل براى او آشكار شده و نفس خود را امر بزرگى ببیند. و با بقاى حجابهاى نورى در معارف كشفى بر او گشوده مى شود و آنگاه به اندازهاى كه این حجابها كنار رفته و در عوالم نورى اندیشه نماید، علم به مبدأ، معاد و حقایق مقامات دینى كه در این آیه آمده است: «و كسى كه به خداوند، فرشتگان، كتابها و پیامبران او و روز قیامت ایمان آورد...» براى او منكشف مى شود. تا جایى كه دیدگان دلها حجابهاى نورى را پاره كرده و به معدن بزرگى برسد؛ و در این هنگام به مقام قرب رسیده، و با مشاهده جلوه هاى نامها و صفات خداوند رستگار شده و از زائرین و پناه داده شدههاى او محسوب مىگردد. و خلاصه خداوند با لطف خود براى اهل این عالم خانه اى همجنس عالم خودشان قرار داده تا از فیض زیارتش محروم نمانده و براى این خانه نیز عباداتى را مقرر داشته كه باعث آماده نمودن دیدار كننده و شایسته گرداندن او براى دیدار خانه حقیقى اش مى گردد.
التماس دعا...
دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:برقراری ارتباط , :: 11:57 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
7 -راز برای برقراری ارتباط موفق با انسانها
همه ارتباط برقرار میکنند اما اینکه یاد بگیرید چطور خوب ارتباط برقرار کنید نیازمند داشتن مهارت است. برای اینکه در کار و تجارت موفق شوید (یا هر عرصه دیگر از زندگی)، باید بتوانید مهارتهای ارتباطی را خوب یاد بگیرید. برای بعضیها ارتباط برقرار کردن ساده است. بعضیها ذاتاً استاد ارتباط برقرار کردن هستند و اعتمادبه نفس بسیار زیادی برای اینکار دارند. اما بقیه چطور یاد میگیرند که با دیگران ارتباط برقرار کنند؟ در اینجا به 7 راهکار برای ایجاد ارتباط موفق اشاره میکنیم.
اعتماد به نفس
مهارتهای مردمی خوب با اعتماد به نفس شروع میشود. وقتی کسی اعتمادبه نفس داشته باشد خیلی خوب معلوم میشود. اعتمادبه نفس مثل آهنربایی بقیه را به سمت شما میکشاند و رفتارهایتان نشان میدهد که ارزش صرف وقت و تلاش را دارید. وقتی حس قوی نسبت به خودتان داشته باشید، خیلی سریع از گپ کوتاهی که با کسی دارید گذشته و فرصتی در اختیارتان قرار میدهد که بتوانید بدون اتلاف وقت به قلب رابطه دست یابید.
وقتی میخواهید رابطهای موثر داشته باشید، یکی از مهمترین قوانینی که باید رعایت کنید این است که مستقیم به چشمهای طرف مقابل نگاه کنید. کسانیکه اعتمادبه نفس کافی ندارند از ارتباط چشمی خودداری میکنند. خودداری از ارتباط چشمی نشان دهنده عدم علاقه یا بدتر از آن عدم صداقت است. وقتی دو نفر با هم ارتباط چشمی برقرار میکنند، ارتباطی موثر شکل میگیرد. ارتباط چشمی با حرفهایی که میزنید هم اعتبار میبخشد.
علاقه نشان دهید
خیلیها مرتکب این اشتباه میشوند که زیاد درمورد خودشان حرف میزنند. هیچ چیز بدتر از لاف زدن درمورد خود، یک ارتباط را خراب نمیکند. یکی از بهترین راهکارها برای اینکه یاد بگیرید چطور با مردم ارتباط برقرار کنید این است که به جای اینکه آنها را مجبور کنید به حرفهایتان گوش دهند، از آنها بخواهید درمورد خودشان حرف بزنند. این باعث میشود طرف مقابل احساس راحتی بیشتری کرده و اعتمادبه نفسش بالا رود. همچنین موقعیتی ایجاد میکند که فرد مقابل هم همین کار را برای شما بکند و به حرفهایتان گوش دهد.
هنرمندانه سوال بپرسید
یکی از سریعترین راه ها برای شکستن قفل سکوت پرسیدن سوالهایی است که بتوان آنها را خیلی راحت با بله یا خیر جواب دارد. با پرسیدن سوالی که به یک جواب با جزئیات بیشتر نیاز هست، فرد مقابل باید توضیح بیشتری بدهد و اطلاعاتی که دارد را در اختیارتان بگذارد.
بخشی از ارتباط موفق یاد گرفتن این است که سوالاتی را مطرح کنید که فرد مقابل را به فکر کردن وا دارد. یک چیز به دیگری منتهی میشود و در مدت کوتاهی داستانهایی بین دو طرف منتقل میشود و یخ رابطه میشکند.
آب و هوا را فراموش کنید و بحث را از سیاست و مذهب هم دور کنید. درمورد لباسی که طرف مقابلتان پوشیده است نظری بدهید. البته باید سعی کنید که طرفتان را با سوالاتتان بمباران نکنید. این باعث میشود فرد معذب و خسته شود. یادتان باشد مکالمه را نباید به بازجویی تبدیل کنید.
وقتی میخواهید اسم کسی را بپرسید، فوراً آن را تکرار کنید. بلند گفتن یک اسم کمک میکند بهتر در خاطرتان بماند. از اسم طرف مقابلتان در طول مکالمه استفاده کنید و لبخند زدن هم فراموشتان نشود.
دو بار گوش کنید، یک بار حرف بزنید
میگویند به یک دلیلی خدا دو گوش و یک دهان به شما داده است. دلیل آن این است که باید دوبرابر آنچه که حرف میزنید، گوش دهید. درارتباط با مهارتهای مردمی، این یعنی وقتی فرد مقابلتان صحبت میکند، باید همه توجهتان را به او بدهید. نباید غرق این فکر شوید که بعد از آن شما چه باید بگویید یا بعداً چه اتفاقی میافتد یا هر فکر بی ارتباط دیگری. تمرکز کنید، اطلاعاتی که ارائه میشود را جذب کرده و راهی برای دنبال کردن صحبت او با پرسیدن یک سوال مرتبط با موضوع پیدا کنید.
در چیزهایی که طرف مقابلتان علاقه دارد، علاقه نشان دهید و اگر موضوع بحث چیزی است که هیچ از آن نمیدانید، میتوانید از آن به نفع خودتان استفاده کنید. اطلاعات بیشتر درمورد آن موضوع کسب کنید. اعتراف کنید که برایتان موضوع آشنایی نیست و از او بخواهید که بیشتر درمورد آن با شما حرف بزند. مردم دوست دارند چیزهایی که میدانند را با بقیه درمیان بگذارند و این اعتمادبه نفس آنها را خیلی بالا می برد. وقتی موضوع مورد علاقه طرف مقابلتان را پیدا کردید، دیگر هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.
توانا بود هرکه دانا بود
ارتباط موثر و موفق با دانش شروع شده و خاتمه مییابد. کسانیکه مسافرت میکنند، مطالعه میکنند یا از جریانات روز باخبرند برای همصحبتی فوق العادهاند. هرچه فردی تجربیات بیشتری از زندگی داشته باشد، بهتر میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند.
کسانیکه مسافرت میکنند توانایی این را دارند که فرهنگها و مردمان دیگر را بهتر درک کنند و آنهایی که زیاد مطالعه میکنند، درمورد همه موضوعات اطلاعات کافی برای بحق کردن دارند و میتوانند خود را با هر مکالمه ای تطبیق دهند. شخصی که در فعالیتهای مختلف شرکت دارد، مطمئناً میتواند با افراد دیگر وجه اشتراک پیدا کرده و مکالمه را به جریان بیندازد.
ریسک کنید
عزت نفس هم معنای اعتمادبه نفس است و حتی با وجود طرد شدن، عزت نفس یک شخص هیچ تغییری نمیکند. بیشتر وقتها افراد بخاطر اینکه از طرد شدن واهمه دارند، از فرصتها استفاده نمیکنند. طرد شدن باعث میشود فرد احساس حقارت کند. در واقعیت، طرد شدن عزت نفس فرد را تغییر نمیدهد. شما همان فرد باقی میمانید، به همان اندازه ارزشمند و مهم که قبل از شروع مکالمه بودید.
هیچکس نمیتواند عزت نفس شما را بگیرد. فقط خودتان هستید که میتوانید اینکار را بکنید. طرد شدن تازمانیکه اتفاق نیفتاده است یک توهم است. چرا باید وقتتان را نگران اینکه اگر این اتفاق بیفتد یا آن اتفاق بیفتد هدر دهید؟ از فرصت استفاده کنید و برای آنچه که میخواهید دست به تلاش بزنید. تنها راه یاد گرفتن ارتباط با دیگران از طریق تمرین کردن میسر است.
کمکم شروع کنید
یاد گرفتن اینکه چطور با آدمها ارتباط برقرار کنید زمان می برد و هرکس با سرعت مخصوص خودش پیشرفت میکند. کمکم شروع کنید؛ سعی کنید هربار با یکی از این نکات آشنا شوید. در پایه، یک ارتباط خوب با اعتماد به نفس شروع میشود و این رشته ای است که همه چیز را به هم وصل میکند. هر آشنایی کمک میکند اعتمادبه نفستان بالاتر رود و تجربیاتتان متفاوتتر شود. یک جای خوب برای تمرین کردن این مهارتهای مردمی محل کار است. وقتی صحبت کردن با همکارانتان راحتتر شد، سعی کنید با افرادی از رتبههای بالاتر مثل مدیرانتان صحبت کنید. در زمان کوتاهی، مهارتهایی که یاد گرفته بودید در شما نفوذ کرده و دیگر نیاز به فکر کردن هم ندارد.
هیچکس تابحال نگفته است که حرف زدن با آدمها کار سادهای است. برای بعضیها، به دست آوردن اعتمادبه نفس لازم برای شروع مکالمه، قدم بزرگی است. این ممکن است سختترین مرحله کار باشد اما وقتی اولین قدم را برداشتید، بقیه آن راحتتر خواهد شد. به خودتان ایمان داشته باشید و بدانید که شما به اندازه طرف مقابلتان باارزش هستید. ارتباط موفق و موثر مهارتی است که همه باید داشته باشند زیرا رمز رسیدن به موفقیت و پیشرفت در جوانب مختلف زندگی است.
دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:زنان و مردان, :: 11:23 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
• یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد. به زبان آوردن دوستت دارم موجب میشود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند.
• سرزنش کردن : مردها دوست ندارند که زن ها آنان را سرزنش کنند و راه درست را به آنان نشان دهند.
پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:استاد فرشچیان, :: 15:49 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
استاد فرشچیان می گوید:
استاد می گفت برای طراحی ضریح مبارک حضرت رضا علیه السلام هم وقت زیادی گذاشتم و بابت آن هیچ دستمزدی هم نگرفتم تا هدیه ناقابلی به آستان مقدس آن بزرگوار باشد استاد فرشچیان که مقیم نیوجرسی امریکا است، می گفت هر سال چند بار برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به ایران می آیم و به استان مقدسش بسیار دل بسته ام. چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:معما های حل نشده, :: 16:25 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
کتاب وینیچ کتابی دستنویس متعلق به قرون وسطی است که مشخص نیست با چه خط و زبانی نوشته شده است. بیش از صد سال است که بسیاری از افراد در سرتاسر دنیا برای شکستن کد این دست نوشته تلاش کردند ولی هیچکدام موفق به فهمیدن آن نشدند! تصاویری که در ورقهای باقیمانده از این کتاب دیده میشود نشان میدهد که کتاب در زمینه داروسازی و درمان بیماریها، ستاره شناسی و علوم رمز آمیز و پنهانی میباشد.
- مثلث برمودا
مثلث برمودا، منطقهای در آبهای اقیانوس اطلس شمالی واقع شده است که تاکنون شمار زیادی از هواپیماها و قایقها در آن ناپدید شدهاند. در طی سالهای بسیار دلایل مختلفی برای این ناپدید شدنهای اسرارآمیز ارائه شده که از جمله آنها بدی آب و هوا، حمله فضاییها، جابجا شدن زمان و برخی قوانین فیزیک بودهاند. هر چند که در بسیاری از گزارشات این اتفاقات پر از اغراق بوده ولی حقیقت این است افراد و اشیای بسیاری در این منطقه مثلث شکل ناپدید شدهاند و هیچ دلیل محکمی در دست نمیباشد، اما نزدیک به ۱۵ سال است که دیگر برمودا خبرساز نشده است.
- کفن تورین
کفن تورین یک تکه پارچه کتان است که تصویر یک مرد در آن نقش بسته درحالی که به صلیب کشیده شده است. بیشتر کاتولیکها معتقدند این پارچه، کفن عیسی مسیح میباشد. این کفن هماکنون در کلیسای سنت جان در شهر تورین ایتالیا نگهداری میشود. با وجود بررسیهای زیاد هنوز هیچکس نتوانسته توضیح قابل قبولی بر چگونگی چاپ این تصویر ارائه دهد و تاکنون کسی قادر نبوده از روی آن کپی بردارد. آزمایشات رادیوکربن نشان میدهد که این تکه پارچه متعلق به قرون وسطی است.
باستانشناسان معتقدند این پارچه در قرن چهارم هم وجود داشته، پارچه دیگری نیز موجود است که میگویند سر عیسیمسیح با آن پوشیده شده بود. پروفسور مارک گاسکین پژوهشگر اسپانیایی در سال ۱۹۹۹ در مورد ارتباط این دو پارچه با یکدیگر تحقیقات مفصل علمی انجام داد. این تحقیقات که بر پایه تاریخ، آسیبشناسی، تجزیه خون و لکههای روی پارچهها انجام گرفته بود، نشان میداد هر دو پارچه در دو زمان مجزا ولی نزدیک به هم سر یک نفر را پوشانده بودهاند.
- کشتی ماری سلست
کشتی ماری سلست در سال ۱۸۶۰ در «نووا اسکوتیا» به آب انداخته شد. نام اولیه این کشتی «آمازون» و طول آن ۱۰۳ فوت بود و ۲۸۰ تن وزن داشت. به مدت ده سال ماری سلست پشت سر هم گرفتار حوادث متعددی شد و این کشتی صاحبان مختلفی داشت تا اینکه سرانجام در یک حراجی در نیویورک به قیمت سه هزار دلار فروخته شد. صاحب جدید، تعمیرات اساسی روی آن انجام داد و با نام جدید «ماری سلست» آن را به آب انداخت.
کاپیتان جدید بنجامین بریگز ۳۷ ساله بود که به همراه همسر و تنها دخترش و به اتفاق خدمه سوار کشتی شد و در نوامبر ۱۸۷۲ به سمت ایتالیا راه افتاد. هیچ یک از سرنشینان کشتی هرگز دوباره دیده نشدند. مدتی بعد کشتی سرگردان در اقیانوس پیدا شد و هیچ اثری از خدمهاش در آن دیده نمیشد ولی هیچکس در آن نبود و تمام مدارک به جز گزارشات روزانه کاپیتان ناپدید شده بود. اوایل سال ۱۸۷۳ دو قایق نجات در اسپانیا به ساحل نشستند. در یکی از آنها جسد یک نفر به همراه پرچم آمریکا بود و در دیگری جسد پنج نفر دیده میشد. برخی معتقدند این اجساد بقایای سرنشینان ماری سلست بودند ولی حقیقت این است که هویت این اجساد هیچ وقت کشف نشد.
- زمزمه تائوس
زمزمه تائوس یا زمزمه طبیعت در بسیاری از نقاط دنیا شنیده میشود. این صدا اغلب در محیطهای ساکت به گوش میرسد و شبیه صدای موتوری است که از فاصله دور میآید و بیشتر در ایالات متحده، انگلستان و کشورهای شمال اروپا رخ میدهد. هر چند که تاکنون پژوهشهای بسیاری برای پیدا کردن منبع این صدا و ضبط آن انجام شده ولی هنوز هیچکس نتوانسته به نتیجهای دست یابد.
بلندترین زمزمه تاکنون در شهر کوچک تائوس در نیومکزیکو شنیده شده است. در سال ۱۹۹۷ کنگره آمریکا گروهی از دانشمندان انستیتوهای علمی معتبر این کشور را مامور تحقیق در این زمینه کرد ولی تا به امروز هیچکس علت این صدای زوزه مانند را کشف نکرده است.
- جاده بیمینی
در سال ۱۹۶۸ غواصان، صخرهای عجیب و زیردریایی را کشف کردند که در نزدیکی جزیره بیمینی شمالی در باهاماس قرار داشت. هنوز هم هستند کسانی که معتقدند سنگهای این صخره به طور طبیعی ساخته شده ولی به خاطر نوع نظم غیرمعمول این سنگها، بسیاری فکر میکنند که بخشی از شهر گمشده آتلانتیس میباشند. شاید عاملی که بیشتر باعث اسرارآمیز شدن این جاده شده ادگار کایس پیشگو است که میگفت : «در سالهای ۱۹۶۸ الی ۱۹۶۹ بخشی از یک معبد که هنوز کشف نشده است در دریاهای نزدیک بیمینی، عیان خواهد شد.»
دکتر گرگ لیتل باستانشناس آماتور در تحقیقات اخیر خود صخره جاده مانند دیگری درست شبیه صخره اولی را در زیر آن پیدا کرد. او معتقد است این صخرهها قسمت بالایی یک دیوار قدیمی یا یک اسکله میباشند. به هر حال این صخرهها هر چه که باشند چندان محتمل به نظر نمیرسد که دست طبیعت خود به خود سنگها، شنها و صدفها را این طور منظم در کنار هم قرار داده باشد.
- مشاهده موجودی عجیب
لاک نس یا لخ نس نام برکه ای در بریتانیا است که سالیان سال است که مردم درباره مشاهده موجودی عجیب در آن هشدار می دهند! تاریخچه مشاهده این موجودات عجیب به قرن شانزدهم برمیگردد ولی یکی از جدید ترین مشاهدات در ۲۲ جولای ۱۹۳۳ رخ داد و زمانی که آقای جرج اسپایسر به همراه همسرش یکی از شگفت انگیزترین موجودات زندگی اشان را جلوی اتومبیل خود دیدند.
این زوج گزارش دادند که این موجود بدن بزرگ و گردن باریک و یک دم بلند داشت! بخاطر سراشیبی جاده متاسفانه موفق به مشاهده قسمتی پایینی بدن حیوان نشدند! این موجود عجیب از جلوی اتومبیل آنها به سمت دریاچه حرکت می کرد!
البته این اولین باری در دنیای امروز نیست که چنین موجود عجیبی مشاهده می شود؛ بارها کشتی های نظامی با دستگاه های ردیابی خود نیز چنین موجودات عجیبی را شناسایی کرده اند و گاها افراد عادی نیز با استفاده از دوربین موفق به عکس برداری و فیلم برداری نیز شده اند؛ اما در تمامی این فیلم ها و عکس ها کیفیت بسیار پایین بوده و هیچ شخصی موفق به شناسایی کامل موجود نشده است.
- پا گنده
بیگ فوت یا ساسکواچ به انسانی میمون مانند گفته میشود که در نواحی جنگلی شمال غربی اقیانوس آرام و بخشی از بریتیش کلمبیا دیده شده است. برخی کارشناسان بیگ فوت را موجودی تخیلی و برگرفته از افسانهها میدانند ولی برخی دیگر به شدت از وجود آن حمایت میکنند.
- جک قاتل
در اواخر سال ۱۸۸۸ لندن یکی از بدترین و ترسناک ترین روزهای خود را سپری میکرد! قاتلی که خود را Jack The Ripper مینامید شروع به کشتن زن ها در لندن کرد! البته طیف خاصی از زنان و کشتن آنها به شکل خاص! تمامی قربانیان این قاتل زنان فاحشه بودند و قاتل گلوی آنها را بریده و بدن آن ها را مانند تشریح بدن، باز میکرد!
در بسیاری مواقع پلیس دقیقا بعد از پاره شدن بدن قربانی به محل میرسید ولی نمی توانست چیزی پیدا کند! حتی امروزه و با پیشرفته ترین دستگاه های شناسایی پلیس هم این قاتل شناسایی نشد. این قاتل ناشناس موضوع جالبی برای فیلم و کتاب شد، به طوری که بیشتر از ۱۰۰ کتاب مختلف در مورد او نوشتند. تصویری هم که میبینید، نامه ای است که شخصی که خود را قاتل معرفی کرده به یک روزنامه ارسال کرده.
- قاتل زودیاک
قاتل زودیاک در اواخر دهه ۱۹۶۰ به مدت ده ماه فعالیت کرد و بعد دیگر هیچ خبری از او نشد، در این مدت او پنج نفر را کشت و دو نفر را زخمی کرد. این دو نفر زخمی نیز به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافتند در حالی که قاتل فکر میکرد آنها را کشته است. بعد از هر قتل، قاتل که به زودیاک معروف شده بود به پلیس تلفن میکرد و خبر قتل آنها را میداد. او در نامههای خود به روزنامهها مینوشت : من دوست دارم مردم را بکشم. کشتن یک انسان خیلی لذتبخشتر از حیوانات است چون انسان خطرناکترین حیوان روی زمین میباشد. هنوز هم راز قاتل زودیاک برملا نشده است.
- زن عجیب
بعد از ترور جان اف کندی، FBI تمامی فیلم ها و عکس های ماجرا را برای پیدا کردن قاتل بازبینی کرد. تنها چیزی که در این فیلم ها خودنمایی میکرد زنی بود که در عکس میبینید! این زن اورکت قهوه ای رنگی پوشیده و یک روسری به سر خود گذاشته، حالت استادن وی نشان میدهد که چیزی جلوی صورت خود دارد که پلیس احتمال میدهد دوربین باشد! در زمانی که به جان اف کندی تیر اندازی شد و تمامی مردم در حال فرار از محل بودند، این زن همچنان در صحنه باقی مانده بود و مشغول فیلمبرداری بود!
پلیس FBI طی بیانیه های متعددی به شکل عمومی خواستار این شد که این زن خود را معرفی کرده و فیلم هایی که گرفته برای پیدا شدن شواهد بیشتر به آنها تحویل دهد ولی هرگز پیدا نشد!
در سال ۱۹۷۰ زنی به نام Beverly Oliver خود را معرفی کرد و گفت که او همان زن است! پلیس طی گفت و گوهایی که با او انجام داد فهمید که در گفتارهای این زن تناقض وجود دارد و احتمالاً دروغ می گوید. تا این لحظه هیچکس نفهمید که این شخص که بوده و آنجا چه می کرده.
- نورهای مارفا
نورهای مارفا، نورهایی غیرقابل توضیح هستند که به نورهای ارواح هم معروفند. این نورها در مارفا واقع در ایالت تگزاس دیده میشوند. میگویند این نورها به اندازه یک توپ بسکتبال هستند و در ارتفاع ۲ متری زمین شناور میباشند. نورهای مارفا به رنگهای سفید، زرد، نارنجی یا قرمز و گاه سبز و آبی دیده شدهاند و به سرعت در جهات مختلف حرکت میکنند. هنوز هیچ کس از فاصله کاملا نزدیک آنها را ندیده است ولی دانشمندان احتمال میدهند این نورها، برق حاصله از تپههای کوارتز همان نزدیکی باشد.
- قتل حل نشده کوکب سیاه
در سال ۱۹۴۷ جسد الیزابت شورت که به نحو دهشتناکی دو پاره شده و به شکل ویژه ای قرار گرفته بود، در یک پارکینگ در لس آنجلس کشف شد. معمای این جنایت و جنایات مشابه آن در آن سالها، تا به امروز حل نشده باقی مانده است.
- مهاجران رونوک
در سال ۱۵۸۴ سر والتر رالی به دستور ملکه الیزابت اول به ساحل شرقی آمریکای شرقی رفت تا به وضع مهاجران انگلیسی سامان دهد. بین سالهای ۱۵۸۵ تا ۱۵۸۷ دو گروه از مهاجران در دو منطقه جای گرفتند و تشکیل مستعمره دادند. یکی از این گروهها به جنگ با قبایل بومی آمریکا پرداخت و پس از مدتی از آنجا که دیگر مواد غذایی و نیروی جنگیدن نداشتند دوباره به انگلستان بازگشتند. گروه دوم با بعضی از قبایل طرح دوستی ریختند ولی این سیاست هم نتیجهای نداشت و بسیاری از آنها کشته شدند.
سرانجام این مهاجران شخصی به نام جان وایت را مامور کردند تا به انگلستان برود و کمک بیاورد. وایت به هنگام ترک آنجا دید که نود مرد، هفده زن و یازده بچه در آن مستعمره زندگی میکردند ولی وقتی در سال ۱۵۹۰ وایت دوباره به آمریکا برگشت هیچ اثری از آنها نبود، حتی اثری از دعوا و جنگ هم به چشم نمیخورد. این گروه از مهاجران به نام «مستعمره گمشده» معروف شدهاند و هنوز کسی از ساکنین آن خبری ندارد.
- مرد بالدار
مرد بالدار نام موجودی عجیب است که اوج رویت آن بین سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۷ در ویرجینیای غربی بوده است. در سال ۲۰۰۷ هم گزارشهایی مبنی بر رویت آن موجود ثبت شده است. آنها که مرد بالدار را دیدهاند، میگویند این موجود سر ندارد، اما چشمان درشت و سرخی دارد که روی سینهاش میدرخشند. افراد زیادی تاکنون خبر دادهاند که مرد بالدار را دیدهاند ولی هیچ عکسی از آن در دست نمیباشد.
- دی. بی. کوپر
دی.بی.کوپر یا دن کوپر نام مستعاری است که به یک هواپیماربا داده شده است. دن کوپر در تاریخ ۲۴ نوامبر سال ۱۹۷۱ یک هواپیمای بویینگ ۷۲۷ را ربود و پس از دریافت ۲۰۰ هزار دلار در حالی که هواپیما بر روی اقیانوس آرام پرواز میکرد از آن پایین پرید. هیچکس نمیداند کوپر از آن پرش جان سالم به در برد یا نه، ولی در سال ۱۹۸۰ یک پسر بچه هشت ساله ۵۸۰۰ دلار اسکناس بیست دلاری خیس را در ساحل رودخانه کلمبیا پیدا کرد که شماره سریال آنها با شماره سریال پولهایی که به کوپر داده شد، یکی بود. همین اتفاق باعث شد که از آن پس در هواپیماها ردیاب فلزی کار بگذارند.
- ال چوپاکابرا
ال چوپاکابرا ( مکنده خون بز ) بیشتر در کشورهای آمریکای لاتین دیده شده است و احتمالا موجودی سنگین وزن با جثهای کوچکتر از خرس میباشد که یک ردیف فلس شبیه دایناسورها از پشت گردن تا محل درآمــدن دم روی بـدن خود دارد. این نام لاتین به این دلیل بر روی آن گذاشته شده که به گفته شاهدها این موجود حیوانات به ویژه بز را میکشد و خون آنها را میمکد. میگویند این موجود صورتی شبیه سگ یا پلنگ، زبان دراز نوک تیز و دندانهای بزرگی دارد و بویی شبیه بوی گوگرد بر جای میگذارد و به هنگام خطر چشمانش قرمز رنگ شده و میدرخشند.
- کنت سن ژرمن
کنت سن ژرمن نجیبزادهای ماجراجو، مخترع، دانشمند آماتور، نوازنده ویلون، آهنگساز آماتور و بالاخره مردی اسرارآمیز بود. او در زمینه علم کیمیاگری هم مهارتهایی داشت و مردم او را مرد شگفتانگیز مینامیدند. هیچ کس نفهمید او از کجا آمده بود. وی بدون هیچ ردپایی هم ناپدید شد، اما پس از آن چندین سازمان پنهانی و اسرارآمیز او را الگوی خود میدانستند. در سالهای اخیر هم چندین نفر ادعا کردهاند کنت سن ژرمن هستند.
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:عقاب, :: 15:38 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
عقاب می تواند 70 سال زندگی کند یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:جنید, :: 13:16 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
وي ابوالقاسم و نام شريفش جنيدبن محمدبن جنيد الخزّازي القواريري. تولدش طبق تواريخ در سال دويست و هفت ضبط شده. اصلش از نهاوند و مولدش بغداد است. به واسطه اشتغال پدرش به شيشه فروشي به «قواريري» مشهور و چون گاهي هم خزّ فروشي ميکرده «خزّاز» نيز گفتهاند، و هم گفته شده است که خود آن جناب نيز پس از مراجعت از مکّه که در خدمت سَري بود، به شيشه فروشي مشغول گرديد. جنابش از هفت سالگي به تحصيل علوم پرداخت و فقه را نزد ابوعلي ثوري شاگرد امام شافعي خواند و کامل کرد. در بيست سالگي به فتوي دادن پرداخت. به اندک وقتي صيت فضيلتش به جائي رسيد که وي را فقيه شافعي گفتند و فقهاء عصر به شاگرديش افتخار داشتند، چنانچه ابوالعباس بن سريج فقيه شافعي هرگاه سخني در اصول يا فروع ميگفت که موجي شگفتي حاضرين ميشد؛ ميگفت: هذا مِن بَرَکةِ مُجالَسَتي اباالقاسم الجُنيد[۱]. جنابش در علم تفسير و اشارات و کلام و بيان دقايق قرآن مجيد بينظير بود. چندي در جامع بغداد وعظ ميگفت ولي به مناسبت شدّت تقيه نسبت مذهب صوري خود را به سفيان ثوري ميداد، تا آنکه تحت تربيت باطني و فيض روحي جناب سري در طريقت به درجۀ کمال رسيد و به دريافت اجازۀ ارشاد و هدايت خلق از طرف جناب سري و تأييد آن از حضور حضرت امام علي النقي (ع) مفتخر آمد و پس از آن حضرت، اجازۀ وي همچنان از طرف حضرت امام حسن عسکري (ع) توشيح يافت و بالاخره به مقام خليفة الخلفائي و جانشيني جناب سري فائض و بر اريکه ارشاد متمکّن گرديد. ابتداي حال آن جناب چنان بود که از مکتب به خانه آمد و پدرش را گريان ديد، سبب را پرسيد. پدرش گفت: امروز زکات مال نزد خالويت سري بردم قبول نکرد و معلوم شد دست رنج من لايق دوستان خدا نيست! جنيد گفت: به من ده که ببرم که بستاند. آنگاه درمها را برداشت و به خانۀ سري آمد و در بزد. سري آواز داد که کيست. گفت: جنيدم، در باز کن و اين فرضيه زکات بستان. گفت: نستانم. جنيد گفت: تو را به آن خدا که با تو اين فضل و با پدرم اين عدل کرده بستان. سري گفت: چه فضل با من و چه عدل با پدرت کرده؟ گفت: با تو اين فضل که درويشي داده و با وي آن عدل که به دنيا مشغول کرده، تو اگر خواهي قبول کني و اگر نخواهي قبول کني، امّا او اگر نخواهد بايد زکات به مستحق رساند. سري را اين سخن خوش آمد، در بگشود و گفت: درآي که پس از زکات، تو را قبول کردم. پس مال از جنيد بگرفت و هم او را در زير بال عنايت و تربيت خود جاي داد و او را به خود به مکّه برد و تربيتش کرد و به کمال رسانيده، پس از چندي به هدايت خلق مأمورش کرد، و بالاخره هنگام رحلت خلافت خود را به وي داد و خرقه به وي سپرد و بر سرير ارشاد متمکنش کرد.
وفات جناب جنيد بنابر اختلاف اقوال در سالهاي دويست و نود وهفت تا دويست و نود و نه بوده است و خلافت و جانشيني خود را به شيخ ابوعلي رودباري واگذار فرمود. مدت زندگاني آن جناب را بين نود تا نود و دو گفتهاند و مدّت تمکّن وي بر سرير ارشاد و قطبيت بين سي و شش تا چهل و چهار سال بوده است. آرامگاه آن جناب در شونيزيه در بغداد قرب مدفن جناب سري سقطي است.
مأذونين ارشاد از طرف آن جناب:
۱ - شيخ ابوعلي رودباري خليفة الخلفا و جانشين وي؛
۲ - ابو عمرو زجاجي؛
۳ - حسين بن منصور حلاج؛
۴ - عمروبن عثمان مکّي؛
۵ - شيخ ابوبکر شبلي؛
۶ - شيخ محمّد رويم؛
۷ - شيخ عبدالله خفيف؛
۸ - شيخ ابوبکر واسطي؛
۹ - ممشاد دينوري؛
۱۰ - ابومحمد حريري.
معاصرين آن جناب از ائمه اطهار: حضرت امام علي النقي (ع) و حضرت امام حسن عسکري (ع) و نيز مدتي از زمان غيبت صغري را درک نموده است، و اجازۀ ارشاد او از طرف قرين الشَّرف حضرت صاحب (عج) تأييد گرديده.
گويند آن هنگام که هفت ساله بود، خالو و مرشد وي سري او را با خود به حجّ برده بود. در مسجدالحرام در ميان چهارصد تن از مشايخ بر سر مسئله شُکر سخن ميرفت. سري گفت:اي جنيد تو نيز چيزي بگوي. سر پيش افکند. آنگاه گفت شُکر آن است که نعمتي که خدا داده بدان نعمت بر او عاصي نشوي و دادۀ او را سرمايه معصيت او نسازي، همه وي را تحسين کردند. و فرمود: اين راه را کسي بايد که کتاب خداي بر دست راست گيرد و سنّت رسول بر دست چپ و به نور اين دو شمع برود که نه در بُهت افتد و نه در بدعت. و گفت شيخ ما در اصول و فروع و بلا کشيدن علي بن ابيطالب (ع) است. و فرمود: روزگاري چنان بود که اهل آسمان و زمين بر من ميگريستند و زماني من بر همه ميگريستم، اکنون چنانم که نه از ايشان خبر دارم نه از خود. و فرمود: ده سال به پاسباني دل را نگاه داشتم و ده سال دل مرا نگاه داشت. اکنون بيست سال است که نه من از دل خبر دارم نه دل از من.
يکي از کرامات آن جناب که در اغلب تذکرهها آورده شده، تيمناً ذکر ميشود: جنابش مدتي که به دکّان خود آبگينه فروشي ميکرد، هر روز پرده را ميآويخت و چهار صد رکعت نماز بگذاشت پس از مدتي دکّان بگذاشت و در دهليز خانه سري منزل کرده به پاسباني دل پرداخت، و سي سال نماز خفتن که بگزاشتي بر پاي ايستادي و تا صبح الله الله گفتي و هم بر آن وضو فريضه صبح بگزاشتي. معاندين خبر او به خليفه رسانده و در کار او غمّازي کردند. خليفه گفت: او را بيحجّتي نتوان منع کرد. گفتند: خلق در کار او به فتنه ميافتند. خليفه کنيزکي را به سه هزار دينار خريده بود و در زيبائي کسي به او نرسيدي. فرمود تا خود را به زيور بياراست و گفت تو را به فلان موضع پيش جنيد ميبايد رفت و نقاب از چهره دور کرده خود را بر وي عرضه ميبايد کردن، و گفتن که مال بسيار دارم مرا از کار عالم دل گرفته است آمده ام تا مرا بخواهي تا در صحبت تو روي به طاعت آورم که دلم به اهل دنيا قرار نميگيرد، جز با تو. و چنان بايد جهد کني که او را به خود مايل کني. پس خادمي با کنيزک روان کرد که حال او را مشاهده کند. کنيزک پيش جنيد آمد و نقاب از چهره گرفت جنيد را بياختيار نظر بر وي افتاد چون وي را بديد سر در پيش افکند. کنيزک زبان بگشاد و آنچه تعليمش داده بودند بازگفت و زاري کرد تا از حد بگذشت. جنيد خاموش بود، آنگاه سر بر آورده آهي برآورد و در کنيزک دميد کنيزک در حال بيفتاد و جان داد. خادم برفت و خليفه را خبر کرد. آتش به جان خليفه افتاد و پشيمان شد و گفت هرکه با ايشان آن کند که نبايد کند آن بيند که نبايد ديد. پس برخاست و پيش جنيد آمد که چنين کسي را نتوان پيش خود خواند و به جنيد گفت:اي شيخ دلت آمد که چنان لعبتي را بسوختي؟ جنيد فرمود:اي اميرالمؤمنين تو را شفقت بر مؤمنان چنان است که ميخواستي رياضت و جان کندن چهل سالۀ مرا بر باد دهي، نکن تا نکنند!
![]() پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:منصور حلاج, :: 22:24 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای فارس[۳] در خانوادهای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد و در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت. او در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید. در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و از آنجا راهی بصره شد و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد. در این ایام شطحیات حلاج آغاز گشت و از این رو بود که عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به سکوت و خلوت نشینی فراخواند.مدتی بدین سان در سکوت گذراند ولی تاب نیاورد و برای زیارت کعبه راهی مکه شد [۴] و یک سال مجاور بیتالحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمیشد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و رابطه خود را با صوفیه برید. بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند.[۵] جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنه ای و شکافی افکنده ای که سر جدا شده از پیکرت می تواند آن را مسدود کند. [۶] پس از اایجاد اختلاف بین حلاج و اساتیدش او به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان، چین و... پرداخت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوری که مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث» مردم چین و ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب میکردند.[۷] او پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان، بودائیان به بغداد بازگشت و نقطه تمرکز فعالیتهای خود را در آنجا قرار داد. او در میان مردم میگشت و با انجام اموری خارق العاده آنها را به عقاید خویش دعوت میکرد و به آنان اینطور میگفت که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.[۸] به همین جهت بزرگانی چون شیخ توسی[۹]، ابن اثیر[۱۰] و ابن ندیم[۱۱] او را در زمره مدعیان بابیت قرار دادهاند. پس از انزوا و دوری حلاج از اهل تصوف وی سعی کرد در میان امامیه برای خود طرفدارانی پیدا کند و با وجودی که حلاج اهل تسنن بود، با ارسال نامههایی به بزرگان امامیه چون ابوسهل نوبختی و ابوالحسن بابویه خود را نائب امام زمان معرفی میکرد. حلاج پس از ادعای بابیت تصمیم گرفت ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی (متکلم امامی) را به مسلک خویش آورد که در نتیجه هزاران شیعه امامی که تابع او بودند را به عقاید حلولی خویش معتقد سازد. به ویژه آنکه جماعتی از درباریان خلیفه، به حلاّج حسن نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند. ولی ابوالحسن بابویه که پیری مجرّب بود، نمیتوانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض حسین بن روح نوبختی وکیل امام غایب معرفی میکند.[۱۲] ابوسهل نوبختی در پاسخ به حلاج گفت: «وکیل امام زمان باید معجزه (گواهی بر مدعا) داشته باشد. اگر راست میگویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را میپذیرم». حسین بن حلاج که میدید ناتوان است، با تمسخر مردم روبهرو شد و به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) رفت و خود را نماینده امام زمان خواند. مردم قم نیز بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دوباره به عراق رفت.[۱۳][۱۴]
ابوبكر محمد بن داوود مؤسس مذهب ظاهریه مبنی بر واجب بودن قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پيگيريهاي ابوالحسن علی بن فرات وزیر شيعی مقتدر عباسی در سال ۳۰۱ در بغداد به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاكمه در سال ۳۰۹ به فرمان حامد بن عباس وزير وقت عباسی به دار آویخته شد.[۱۵] پروفسور ادوارد براون درباره حلاج مي نويسد: "راست است، نويسندگاني که تراجم احوال اولياء و اوتاد و پيران طريقت را نوشته اند؛ حسين بن منصور حلاج را اندکي به شکل ديگري معرفي کرده اند، لکن شهرت او به همان اندازه ميان هم وطنانش پايدار است و شاعران صوفي منش مانند فريد الدين عطار نيشابوري و حافظ و امثالهم اکثر نام وي را با ستايش ذکر مي کنند
رفتار شطحگونه و رفتار عجیب و خارقالعاده حلاج باعث شد که معتزلیان به حیلهگری و شعبده محکوم کنند. سرانجام حلاج بر اثر فتوای چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:آریوبرزن, :: 15:20 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
![]() آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسهی «در بند پارس» یا «دروازه پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.
«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان «گوگامل» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) میخواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه «رامهرمز و بهبهان» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگههای در بند پارس (برخی آنرا تنگ تکآب و گروهی آن را تنگ آری کنونی میدانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی «آریوبرزن» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگههای پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگههای کوهستانی امکانپذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ «ترموپیل» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت. آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود. یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند. اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت. ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود. او در نبرد با اسکندر شجاعانه جنگید و او یکی از دلیران ایرانی بود.
ایران سرزمین جاودانگی چرا که جان داده است در راه آزادگی
هرگز نرود زیر یوق بیگانه بدین سادگی
مانده جاودان یا با زور سرنیزه و شمشیر و زوبین و یا بهرگیری ز خرد فرهنگ و دانش مردمان پاک دین
جمعه 24 تير 1390برچسب:مسجد جمکران, :: 18:32 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
شيخ حسن بن مثله جمكرانى مى گويد: من شب سه شنبه ، 17 ماه مبارك رمضان سال 393 قمرى در خانه خود خوابيده بودم ناگاه ، جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند برخيز و طلب امام مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را مى خواند. ادامه مطلب ... سه شنبه 21 تير 1390برچسب:گاو بازی, :: 23:51 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
همانطور كه میدونید گاوبازی یكی از تفریحات بخشی از مردم اسپانیا و یكی از به اصطلاح جاذبههای توریستی اون كشوره! بطوریکه هر ساله هزاران نفر در جشنواره سان فرمین شرکت می کنند. جشنواره "سان فرمین" یكی از جشنهای ایالت های شمال اسپانیا است كه هر ساله در شهر پامپلونا مركز این ایالت باسك نشین برگزار می شود. این جشن برای بسیاری از ایرانیها به عنوان جشن "گاوبازی" شناخته می شود، حال آنكه در واقع، جشن دویدن جلوی گاوها است و بطور معمول به مجروح شدن و در بعضی موارد کشته شدن دهها تن میانجامد. همانطور كه میدونید گاوبازی یكی از تفریحات بخشی از مردم اسپانیا و یكی از به اصطلاح جاذبههای توریستی اون كشوره! بطوریکه هر ساله هزاران نفر در جشنواره سان فرمین شرکت می کنند. جشنواره "سان فرمین" یكی از جشنهای ایالت های شمال اسپانیا است كه هر ساله در شهر پامپلونا مركز این ایالت باسك نشین برگزار می شود. این جشن برای بسیاری از ایرانیها به عنوان جشن "گاوبازی" شناخته می شود، حال آنكه در واقع، جشن دویدن جلوی گاوها است و بطور معمول به مجروح شدن و در بعضی موارد کشته شدن دهها تن میانجامد. دو شنبه 13 تير 1390برچسب:امام حسین, :: 22:2 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
لقب : سید الشهداء کنیه : ابو عبدالله نام پدر : علی (ع) نام مادر : فاطمه (س) تاریخ ولادت : 3 شعبان محل ولادت : مدینه مدت امامت : 11 سال مدت عمر : 57 سال تاریخ شهادت : 10 محرم علت شهادت : عدم بیعت با یزید نام قاتل : شمر بن ذی الجوشن محل دفن : کربلا معلی
امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیهم السلام است . آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان دیده به جهان گشود آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر بزرگترش امام حسن (ع) فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را درمدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول (ص) و سی سال در کنار امیرالمومنین (ع) و ده سال با امام حسن (ع) گذراند. و در سال 49 یا 50 هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع) امامت شیعیان را بر عهده گرفت .
در روایت دیگری، فاطمه سلام الله علیها فرمود: « وقتی فرزندم حسین در شکمم بود، در تاریکی شب، نیازی به چراغ نداشتم.»
یکی از ویژگیهای امام حسین ( ع ) این است که جبرئیل مژدهی ولادت و خبر شهادت آن حضرت را پیش از تولدش برای پیامبر گرامی آورده است.
« جبرئیل بر محمد (ص) نازل شد و گفت: ای محمد! خدا تو را به مولودی که از فاطمه متولد میشود مژده میدهد و بدان که امت تو، بعد از تو او را میکشند» « ای جبرئیل! سلام مرا به پروردگارم برسان. مرا به مولودی که از فاطمه متولد شود و امتم او را بکشند نیازی نیست.» جبرئیل به آسمان عروج کرد و آنگاه فرود آمد و دوباره همان سخن را گفت. پیغمبر نیز همان پاسخ را تکرار کرد. جبرئیل به آسمان بالا رفت و آنگاه فرود آمد وگفت: « ای محمد! پروردگارت به تو سلام میرساند و به تو بشارت میدهد که امامت و ولایت و وصایت را در نسل آن مولود قرار میدهد.»
ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می فرمایند که :
جشن میلاد امام حسین (ع) در ملکوت ابن عباس از پیامبر گرامی نقل می کند: امام حسین (ع) در شکم مادر، کراماتی صادر شده که از آن جمله است: 1- فاطمه (س) از شکم خود صدای ذکر و تسبیح و تقدیس خدا را میشنید. 2- نور حسین (ع) بر صورت و پیشانی فاطمه زهرا ( س) ظاهر شده بود، به گونه ای که پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: «ای فاطمه، من در صورت تو نوری مشاهده میکنم. به زودی حجت و امامی برای مردم بهدنیا میآوری»
ولادت امام حسین (ع) روایات مشهور در تاریخ ولادت حضرت امام حسین (ع) مشهور آنست که ولادت آن حضرت در مدینه در سیم ماه شعبان بوده، و شیخ طوسی ره روایت کرده که بیرون آمد توقیع شریف به سوی قاسم بن علاء همدانی وکیل امام حسن عسگری علیه السلام که مولای ما حضرت حسین علیه السلام در روز پنجشنبه سیم ماه شعبان متولد شده پس آنروز را روزهدار و این دعا را بخوان: اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِ الْمَوْلُودِ فی هذَا الَْیَوْم الخ. و ابن شهر آشوب (ره) ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السلام بوده و آن روز سه شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده، و فرموده روایت شده که مابین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به قدر مدت حمل و مدت حمل و شش ماه بوده است. و سید بن طاوس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در ارشاد نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرمودهاند ، و شیخ مفید در مقنعه و شیخ در تهذیب و شهید در دروس آخر ماه ربیع الاول ذکر فرمودهاند ، و به این قول درست میشود روایت کافی از حضرت صادق علیه السلام که مابین حسن و حسین علیهماالسلام طهری فاصله شده و مابین میلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز واقع شده و الله العالم.
اختلاف مورخین شیعه و سنی در تاریخ ولادت امام حسین (ع) مورخین شیعه و سنّی در ولادت امام(ع) اختلافاتی دارند که ولادت حضرت در چه روزی، چه ماهی و چه سالی بوده است؟ عدّه ای گفته اند امام حسین(ع) سوم یا پنجم شعبان یا پنجم جمادی الاول و یا آخر ربیع الاول سال سوم هجری متولد شده اند. و بالجمله اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرتست. البته همگی بالاتفاق گفته اند امام در طول شش ماه و ده روز تولد یافته اند. چون شیرخوارگی دو سال (بیست و چهار ماه) طول می کشد حضرت صفیه (عمه پیامبر(ص) و على(ع)) می گوید: وقتی حسین(ع) تولد یافت، پیامبر(ع) فرمودند: عمه جان، فرزندم را بیاور. عرض کرد: هنوز پاکیزه اش نکرده ام. پیامبر فرمود: آیا تو میخواهی او را پاکیزه کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر به دنیا آورده است. سپس پیامبر(ص) گریه نمودند و فرمودند: خداوند لعنت کند مردمی را که کشندگان تو هستند. صفیه عرض کرد: کشندگان او چه کسانی هستند؟ فرمود: دنباله گروهی از نسل بنی امیه. سپس در گوش راست حضرت اذان و در گوش چپ حضرت اقامه قرائت نمودند.
شیخ طوسی (ره) و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردهاند که چون حضرت امام حسین علیه السلام متولد شد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله اسماء بنت عمیس را فرمود که بیاور فرزند مرا ای اسماء، اسما گفت آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده به خدمت حضرت رسالت صلی الله علیه و آله بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و گوش راست و اذان در گوش چپش اقامه گفت،پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق تعالی ترا سلام میرساند و میفرماید که چون علی علیه السلام نسبت به منزله هارون است نسبت به موسی (ع) پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون لغت تو عربی است او را حسین نام کن. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله او را بوسید و گریست و فرمود که ترا مصیبتی عظیم در پیش است، خداوندا لعنت کن کشنده او را. پس فرمود که ای اسماء این خبر را به فاطمه مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که بیاور فرزند مرا چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه و سفیدی از برای او عقیقه کرد که یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و خلوق بر سرش مالید، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود ای ابا عبدالله چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد این چه خبر است که در روز اول ولادت گفتی و امروز نیز میفرمائی و گریه می کنی، حضرت فرمود که: میگریم بر این فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی امیه او را خواهند کشت، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا، خواهد کشت او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت خداوندا سؤال میکنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که سوال کردم ابراهیم در حق ذریت خود خداوندا تو دوست دار ایشان و دوست دار هر که دوست میدارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتی چندان که آسمان و زمین پر شود. پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:اقْرَأْ بِاسْمِ, :: 13:41 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
بسم الله الرحمن الرحيم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (5) كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى (6) أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى (7) إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى (8) أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى (9) عَبْداً إِذَا صَلَّى (10) أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى (12) أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى (13) أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (14) كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (15) نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ (16) فَلْيَدْعُ نَادِيَه (17) سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ (18) كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ (19) . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر عيد مبعث رسول اكرم محمد مصطفي (ص) و تولد قران كريم كلام خداوند مهربان بر همگان مبارك |
|||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
|||||||
![]() |